من بار دیگر از غزلت جان گرفته ام از بیت بیت شعر تو ایمان گرفته ام بعد از شروع هر شب بارانی ات هنوز پاییز را بخاطرت آسان گرفته ام‌ آبان چشمهای تو‌را میتوان سرود وقتی برای لمس تو باران گرفته ام از خش خش صدای همین برگهای زرد حالی عجیب، سخت و پریشان گرفته ام پاییز را گره زده ام با نگاه تو این فصل را همیشه گروگان گرفته ام از روزگار بی کسی ام دل بریدی و .. بعد از تو‌باز شام غریبان گرفته ام درد آشنای خوب قدیمی ندیده ای ؟ من سالها از عشق تو سامان گرفته ام با حسرتی که حال و هوایش نگفتنی ست در آخرین نگاه تو‌پایان گرفته ام 💤ℒℴνℯ⤵️ ┅✶❤✶┅