🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 ⁉️چـرا ابراهیم؟🤔 💠 قسمت سـوم... 🔸 تقریبا سال ۱۳۵۴ بود. صبح یک روز جمعه مشغول بازی والیبال بودیم سه نفر غریبہ جلو اومدند و گفتند: ما از بچه های غرب تهرانیم ابراهیم ڪیـہ؟؟ بعد گفتند: بیا بازی ڪنیم سر ۲۰۰ تومن. دقایقی بعد بازی شروع شد @rafiq_shahidam96 🧔🏻ابراهیم تڪ و تنها و آنها سہ نفر بودند، ولی بـہ ابـراهیم باختند.😊 🔸 همان روز بہ یڪی از محلـہ هاے جنوب شهـر رفتم... سر ۷۰۰ تومان شرط بستیم... بازے خوبی بود خیلی سریع بردیم. ☺️ 💵 موقع پرداخت پول ابراهیم فهمید آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول مارا جور کنند 🔹 یکدفعه ابراهیم گفت: آقا، یڪی بیاد تڪی با من بازے ڪنہ ☝🏻 اگـه برنده شد ما پول نمیگیریم...☺️ 🔹یکی از آنها جلو اومد و شروع بہ بازے ڪرد. 🧔🏻ابراهیم خیلی ضعیف بازے ڪرد، انقدر ضعیف ڪه حریفش برنده شد. همـه اونها خوشحال از اونجا رفتند.☺️ 😠 من هم ڪه خیلی عصبانی بودم به ابراهیم گفتم : آغا ابرام؟؟ چـرا اینجوری بازے ڪردے؟ 😳 با تعجب نگاه ڪرد و گفت: میخواستم ضایع نشن همہ اینها روے هم ۱۰۰ تومن تو جیبشون نبود. 💠 هفته بعـد دوباره همان بچـہ هاے غـرب تهران با دونفر دیگـر از دوستانشان آنها ۵ نفره با ابراهیم سر ۵۰۰ تومن بازے ڪردند، 🧔🏻 ابراهیم باچـہ هاے شلوارش را بالا زد و با پاے برهنـہ بازے میڪرد. 🏃🏻‍♂️⚽ آنچنان بہ توپ ضربہ میزد ڪہ هیچکس نمیتوانست آن را جمع ڪند آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد... 1400/4/15 🗓 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CQ-xE-bDA1F/?utm_medium=share_sheet