eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
181 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ⁉️چــرا ابـراهیم🤔 🔷 قـسـمـت اول 🔆 تابستان سال ۱۳۸۶ بود. @rafiq_shahidam96 🕌 در مسجـد اَمین الدولہ تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم، 💠 حالت عجیبی بود. تمام نمازگـزاران از عُلَما و بزرگان بودن مـن در گوشہ سمت راست دوم صف جماعت ایستاده بودم. 💠 بعد از نماز مـغرب وقتی به اطراف خود نگاه ڪردم با ڪمال تعجب دیدم😳 اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گـرفتہ... درست مثل اینڪه مسجد جزیره ایست درمیان دریا.... ادامـہ دارد..... 1400/4/8 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CQstuR2DwH_/?utm_medium=share_sheet
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ⁉️چـرا ابـراهـیم🤔 🔷 قسمت دوم 🔸 بارها دیدم ابراهیم بابچـہ هایی ڪہ نـہ ظاهر مذهبی داشتند نـہ دنبال مسائل دینی بودند رفیق میشد، آنها را جذب ورزش میڪرد و بـہ مـرور بـہ مـسـجـد و هیئت می ڪشاند. 🔹یکی از آنها خیلی از بقیـہ بدتر بود همیشہ از خوردن مشروب و ڪارهای خلافش می گفت📛 اصلا چیزی از دین نمیدانست نـہ نماز و نـہ روزه بـہ هیچ چیز هم اهمیت نمیداد♨️ حتی میگفت تا حالا هیچ جلسہ مذهبی یا هیئتی نرفتم بــہ ابراهیم گفتم: آغا ابرام اینا کین دنبال خود میارے؟ 😳 با تعجب پرسید چطور⁉️ چیشده⁉️ گفتم: دیشب این پسره دنبال شمـا اومد تو هیئت بعد هم اومـد اون ڪنار من نشست.. 🎤حاج آقا داشت صحبت میڪرد، از مظلومیت امام حسین و ڪارهاے یزید میگفت: 🔸 این پسر هم خیره خیره و باعصبانیت گوش میڪرد وقتی چراغ ها خاموش شد جای اینڪہ اشڪ بریزه... مرتب فحش های ناجور بہ یزید میداد 😳🤔 ابراهیم داشت با تعجب گوش میڪرد یڪدفعہ زد زیر خنده.....😅 ادامـہ دارد.... 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 1400/4/11 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CQzEszwjWrr/?utm_medium=share_sheet
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 ⁉️چـرا ابراهیم؟🤔 💠 قسمت سـوم... 🔸 تقریبا سال ۱۳۵۴ بود. صبح یک روز جمعه مشغول بازی والیبال بودیم سه نفر غریبہ جلو اومدند و گفتند: ما از بچه های غرب تهرانیم ابراهیم ڪیـہ؟؟ بعد گفتند: بیا بازی ڪنیم سر ۲۰۰ تومن. دقایقی بعد بازی شروع شد @rafiq_shahidam96 🧔🏻ابراهیم تڪ و تنها و آنها سہ نفر بودند، ولی بـہ ابـراهیم باختند.😊 🔸 همان روز بہ یڪی از محلـہ هاے جنوب شهـر رفتم... سر ۷۰۰ تومان شرط بستیم... بازے خوبی بود خیلی سریع بردیم. ☺️ 💵 موقع پرداخت پول ابراهیم فهمید آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول مارا جور کنند 🔹 یکدفعه ابراهیم گفت: آقا، یڪی بیاد تڪی با من بازے ڪنہ ☝🏻 اگـه برنده شد ما پول نمیگیریم...☺️ 🔹یکی از آنها جلو اومد و شروع بہ بازے ڪرد. 🧔🏻ابراهیم خیلی ضعیف بازے ڪرد، انقدر ضعیف ڪه حریفش برنده شد. همـه اونها خوشحال از اونجا رفتند.☺️ 😠 من هم ڪه خیلی عصبانی بودم به ابراهیم گفتم : آغا ابرام؟؟ چـرا اینجوری بازے ڪردے؟ 😳 با تعجب نگاه ڪرد و گفت: میخواستم ضایع نشن همہ اینها روے هم ۱۰۰ تومن تو جیبشون نبود. 💠 هفته بعـد دوباره همان بچـہ هاے غـرب تهران با دونفر دیگـر از دوستانشان آنها ۵ نفره با ابراهیم سر ۵۰۰ تومن بازے ڪردند، 🧔🏻 ابراهیم باچـہ هاے شلوارش را بالا زد و با پاے برهنـہ بازے میڪرد. 🏃🏻‍♂️⚽ آنچنان بہ توپ ضربہ میزد ڪہ هیچکس نمیتوانست آن را جمع ڪند آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد... 1400/4/15 🗓 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CQ-xE-bDA1F/?utm_medium=share_sheet
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🤔 چـرا ابـراهیم⁉️ 💠 قسمت چهارم.... 🔶 در باشگاه ڪُشتی بودیم آماده شدیم براے تمـرین 🧔🏻 ابـراهیم هـم وارد شـد. چند دقیقـہ بعـد یڪی دیگـر از دوستان آمـد ، تا وارد شد بی مقدمـه گفت: ابـرام جون تیپ و هیڪلت خیلی جالب شده✅ @rafiq_shahidam96 تـو راه ڪه میومدے دوتا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف میزدند، ↩️ بعد ادامــہ داد... شلوار و پیرهن شیڪ ڪه پوشیدے ساڪ ورزشی هم ڪه دستت گرفتی کاملا مشخصہ ورزشڪاری⛹🏻‍♂️ 🔶 بـہ ابراهیم نگاه ڪردم رفتـہ بـود توے فڪر🤔 ناراحت شد😔 انگار اصلا توقع چنین حـرفی رو نداشت . 💠 جلسہ بعد رفتم برای ورزش تا ابـراهیم رو دیدم خندم گرفت🤭 پیراهن بلند پوشیده بود با شلوار گشاد بـہ جاے ساڪ ورزشی لباسها را داخل ڪیسـہ پلاستیڪی ریختـہ بود، از آن روز بہ بعد این شڪلی بـہ باشگاه می آمد. ادامـہ دارد.... @rafiq_shahidam96 🗓️ 1400/4/22 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CRQSSxUj0Yx/?utm_medium=share_sheet
💠قسمت پنجـم عصـر یڪے از روزها بود.🌅 ابـراهـیم از سرڪار بہ خانہ مے آمد. 🚶🏻‍♂️ *🌻|@rafiq_shahidam96 وقتی وارد ڪوچه شد براے یڪ ݪحظه نگاهش بہ پسر همسایہ افتاد ڪه با دخترے جوان مشغوݪ صحبت بود.👀 پسر تا ابـراهیم رادید بݪافاصݪہ از دختر خدا حافظے ڪرد ورفت.🏃🏻‍♂️ مےخواست نگاهش بہ نگاه ابـراهـیم نیافتد.👁️ چند روز بعد دوباره این ماجرا تڪرارشد..🤦🏻‍♂️ این بار تا میخواست با دختر خداحافظے ڪند متوجہ شد ابـراهـیم درحاݪ نزدیڪ شدن بہ آنہـاست.😯 ادامه دارد ..... 1400/4/27 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* @rafiq_shahidam96 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CReAvqMDx4p/?utm_medium=share_sheet
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🤔 چـرا ابـراهیم⁉️ 💠 قسمت ششم 🔹یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت بہ نماز بود. 🧔🏻ابراهیم گفت: زمانی ڪہ پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم😔 🌌 شب اول بعد رفتن مهمان ها بہ حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم😔 بـه محض اینکہ خوابم برد در عالم رؤیا پدرم را دیدم درِ خانـہ را باز ڪرد مستقیم و باعصبانیت😠 بـہ سمت اتاق آمد روبروے من ایستاد براے لحظاتی درست بہ چهره من خیره شد. همان لحظـہ از خواب پریدم😟 نگاه پدرم حرفای زیادی داشت.... 🔸 هنوز نماز قضا نشده بود بلند شدم وضو گرفتم و نمازم را خواندم ادامـہ دارد..... @rafiq_shahidam96 🗓️ 1400/5/4 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/p/CRyFuInDyKn/?utm_medium=share_sheet
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ⁉️چـرا ابـراهــیـم؟ 🔶 قسمت هـفتـم... 🔹نشستـہ بودیم داخل اتاق مهمان داشتیم صدایی از داخل ڪوچـہ آمـد ابراهیم سـریع از پنجـره نگاه ڪرد شخصی موتور شـوهـر خـواهـر اورا برداشتـہ و در حال فـرار بود🏃🏻‍♂️ 🗣️ بگیرش دزد دزد سریع دوید دَمِ دَر یڪی از بچـہ های محل لَگَدے بـہ مـوتـور زد دزد با مـوتـور نقش بـر زمین شـد تڪہ آهـن روے زمین دست دزد را برید و خـون جارے شد چـهـره دزد پـر از درد بود و اضطراب درد میڪشید 😰😓 ڪه ابـراهیم رسید مـوتـور را بـرداشت و روشـن ڪرد و گـفت: سریع سوار شو رفتند درمانگاه با همان مـوتـور دستش را پانسبان ڪردند 🍃 بعد رفتند مـسـجـد بعد از نماز ڪنارش نشست ⁉️چـرا دزدی میکنی؟ آخـہ پـول حـرام ڪه... دزد گـریہ میڪرد😭 بعد بہ حـرف آمد، همـہ اینا رو میدونم بیڪارم زن و بچـہ دارم از شهرستان اومدم مجبور شدم😔 🤔 ابراهیم فڪرے ڪرد رفت پیش یڪی از نمازگـزارها بااو صحبت ڪرد خوشحال برگشت ☺️ و گفت: خـدا روشڪر شغلی مناسب برایت فراهـم شد😊 از فـردا بـرو سرڪار 💰 این پول را هم بگیر از خدا هم بخواه ڪمڪت کند 👌🏻 همیشہ بہ دنبال حلال باش مال حـرام زندگی را بہ آتش میڪشد📛 پـول حلال ڪم هـم باشد برڪت دارد✅ ادامــہ دارد.... 🗓️ 1400/5/9 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @rafiq_shahidam96 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/tv/CSABVrtonAU/?utm_medium=share_sheet
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ⁉️چـرا ابراهیم گـمـنـام شـد؟؟ @rafiq_shahidam96 🔹 با ابـراهیم و چند نـفـر از رُفَقا جلوے مـسـجـد ایستادیم 👨🏻‍🦳 پیرمـردے جلو اومد، پـدر شهـید بـود. ☝🏻 همـان ڪہ ابراهیم پسرش را بالاے ارتفاعات آورده بود. 🔸 لحظاتی بعـد سڪوتش را شڪست و گفت: آقا ابراهیم. زحمت ڪشیدے ☝🏻امـا.... پـسـرم از دست شمـا ناراحـتہ. لبخند از چـهـره همیشہ خندان ابـراهیم رفت.😔 🥺 بُغض گلوے پیرمرد را گرفتہ بود. دیشب پـسرمو تو خواب دیدم بـہ مـن گفت: در مدتی ڪہ ما گمنام و بی نشان بر خاڪ جبـهـہ افتاده بودیم، 🔸هـرشب مادر سادات حضرت زهـرا بـہ ما سرے میزد. امـا حالا دیگـہ همچین خبری نیست..😔 🧔🏻 پسرم گفت: شُهَداے گمنام مهموناے ویژه حضرت صـدیـقـہ هستن.👌🏻 🍃 بـہ ابراهیم نگاه ڪردم دانـہ هاے درشت اشڪ از گوشہ چشانش غلط میخورد و پایین می آمـد😭 ☝🏻 میتونستم فڪرش را بخوانم. گمشده اش را پیدا ڪرده بود. 🌹گـمـنـامـے🌹 🗓️ 1400/6/7 @rafiq_shahidam96 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/p/CTJaphvIBMR/?utm_medium=share_sheet
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌸 بِسمِ رَبِ شُـهَــدا وَ صِدیقین @rafiq_shahidam96 ♦️دعـاهای ابـراهـیـم 🤲🏻 🧔🏻ابراهیم هـر چـه به ایـن اواخـر نـزدیـک مـی شد. ✨ 🌻بیـداری سحـر هایـش طــولانـی تر بـود🌸 گویی می دانست در احادیث نشانیه شیعه بودن را بیداری سحر و نماز📿 شب معرفی کردند👌🏻 🧔🏻او بـه خواندن دعـاهای کمـیل و نـدبـه و تـوسل مقیـد بود. 🤲🏻دعاها و زیارت ها را هر روز بعد از نماز صبح می خواند 🌻هر روز یا زیارت عاشورا یا سلام آخـر آن را میخواند🙏 همیشه آیه وجعلنا را زمـزمـه مـی کـرد👌🏻 یک بار گفتم آقا ابرم این آیه برا ی محافظت در برابر دشمن اینجا که دشمن نیست.🥀 👀نگاه معنی داری کرد و گفت دشمنی بزرگتر از شیطان 👿وجود هم مـگر هست👌🏻 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🗓️1400/7/10 @rafiq_shahidam96 https://www.instagram.com/p/CUhJcqwohBV/?utm_medium=share_sheet
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 @rafiq_shahidam96 🌸 بِسمِ رَبِ شُـهَــدا وَ صِدیقین 🧔🏻ابـراهـیـم و میرزا اسمـاعیل دولابی 👴🏻پیرمردها با عبای مشکی بالای مجلس بود به همراه ابراهیم سلام کردیمو🙏 😇 ایشان رو کر به ماو با چهره خندان گفت آقا ابراهیم راه گم کردی چه عجب این طرف ها👌🏻 🧔🏻 ابراهیم سر به زیر نشسته بود با ادب گفت شرمنده حاج آقا وقت نمیکنیم خدمت برسیم🍃 ♦️وقتی اتاق خالی شد روکرد ابراهیم و لحنی متبا زعانه گفت آقا ابراهیم مارو هم یکم نصیحت کن 🧔🏻 ابراهیم از خجالت سرخ شد😡 سرش را بلند کردو گفت حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید😔 خواهش می کنم اینطوری حرف نزن🙏 ✨بعد گفت ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم🤲🏻 انشاالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم 👌🏻بیرون رفتیم ✨در بین راه گفتم ابرم جون تو هم به این بابا یه کم نصیحت می کردی👌🏻 دیگه سرخ و 😡 زرد شدن نداره که با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت چی میگی امیر جون تو اصلا این آقارا شناختی گفتم نه😔 ♦️جواب داد گفت ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابیه👌🏻 🗓️ 1400/716 @rafiq_shahidam96 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://www.instagram.com/p/CUwg-eNoKHc/?utm_medium=share_sheet
. . 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهدا چه افقی را می‌بینند 🥺 که آن‌قدر برای رفتن و رسیدن اشتیاق دارند... که یا بند پوتین‌شان را نمی‌بندند و یا پاهایشان از شدت اشتیاق جا می‌ماند. این خود فراموشی و شاید حواس پرتی اوج خودآگاهی و ذکر است. راستی رفیق.... یارگیری آخرالزمان شروع شده‌! چند نفر؟ چند لشگر؟ میتونی بیاری پایِ کار آقات و شلوغی بازار یوسف باشی؟! @rafiq_shahidam96 1401/3/8 https://www.instagram.com/p/CeJnwbKDYc6/?igshid=MDJmNzVkMjY=