قطعه‌ای از بهشت
#دوست✨ راوے:حاج‌باقر‌شیرازی حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادے حتي همين حال
✨ اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها آنقدر رابطه‌ي ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من ميگفت. مدتي بعد به مغازه‌ي ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش ميگفتند اين جوان طلبه‌ي سختكوشي است، اما شهريه نميگيرد. يك بار گفتم: آخه براي چي شهريه نميگيري؟ گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان )عج( استفاده ُ كنم. گفتم: خب خرجي چي كار ميكني؟ خنديد و گفت: ميگذرونيم...يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله‌كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته. گفتم: مگه بلدے!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند. گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه‌ي ما! ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله‌كشي را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله‌كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد. هر چه به او اصرار كرديم بي‌فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادے يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم ميشناختيم هيچ مزدي براي لوله‌كشي خانه‌ي مردم نجف نميگرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نميخورد! رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله‌كشي بيشتر شد ... 🌿 🌹