سر جدا افتاده اینجا مشک آنجا ریخته این چنین خون از سر سردار تنها ریخته خون داغ تازه ی شعریست قطعه قطعه یا اشک خورشید است از مغرب به صحرا ریخته شور دریا را در آوردن در این حد ساده نیست موج مویت روی پیشانی چه زیبا ریخته سوره ها نازل شده درباره ی پیراهنت در لباست آیه ی انا فتحنا ریخته سر جدا افتاده است وتن جدا افتاده است عطرخونت از گلوی گل به دریا ریخته ما ندیدیم آنچه را زینب به چشم دل شنید عشق این را بر دل چشمان بینا ریخته جای بوسه روی لب بود آه اما دختری بوسه را با اشک بر رگ های بابا ریخته تا ابد پایین نمی گیرد سرش را روی نی آنکه خون حلق اصغر را به بالا ریخته هر که را دیدم خطی از عشق تو بر روی داشت ای گلوی تازه خونت تا کجاها ریخته نیست از طوفان هراسی تا که کشتی بان تویی کربلایت طرح مصباح الهدی را ریخته @aboajor