#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیستم «بهانه تراشی های اصحاب برای جانشینی من»
🔻پس از اینکه من به بیعت با ابوبکر رضایت ندادم او گفت اگر بیعت نکنی تو را به آن مجبور نخواهم کرد. ابوعبیده بن جراح از جا برخاست و گفت ما هرگز قصد انکار فضیلت های تو را نداریم قرابت و سابقه درخشان تو با رسول خدا و دانش سرشار تو در دین و یاری رسانی به مسلمانان جای انکار ندارد اما تو در مقابل ابوبکر که مردی جا افتاده و پر تجربه است فردی جوان هستی و او برای تحمل سنگینی مسئولیت خلافت تواناتر است . به علاوه این که کار تمام شده است و مردم با او بیعت کردهاند. در آینده اگر عمری برای تو باقی باشد خلافت را به تو واگذار می کنند چرا که تو شایسته آنی.
🔻در این جا بود که خطاب به آن جمع گفتم: ای گروه مهاجر و انصار شما را به خدا، خدا را در نظر بگیرید سفارش پیامبرتان را درباره من فراموش نکنید و اهل حق را از حق و جایگاهی که میان مردم دارند باز ندارید خداوند در مسئله خلافت تدبیر کرده و حکم را صادر نموده است و رسول خدا نیز به همه امور آگاهی داشتند... آیا در میان شما کسانی وجود دارند که عالم به کتاب خدا و دین شناس و آگاه به امور رعیت باشند به خدا سوگند جمع این ویژگی ها فقط در میان ما اهل بیت است. ای مردم آیا سزاوار بود که جنازه رسول خدا بر زمین باقی بماند و من بر سر خلافت منازعه میکردم. سعد بن عباده و فروه بن عمر انصاری نیز از کسانی بودند که با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند.
✳️ فقط چهار نفر دعوتم را اجابت کردند
🔻جز ۴ نفر دعوتم را برای امر خلافت اجابت نکردند، بعد از خاکسپاری پیکر رسول خدا به همراهی فاطمه دست پسرانم را گرفتم و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره حقم به خدا سوگند دادم و به یاری خویش فرا خواندم ولی جز چهار نفر دعوت مرا پاسخ ندادند آن ۴ نفر سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بودند.
🔻در میان خاندانم نیز پشتیبانی نداشتم تا بتوانم حقم را بگیرم و من بین دو نفر که یکی فاقد توان و جایگاه لازم بود و دیگری تندخو بود مانده بودم یعنی عباس و عقیل که تازه به اسلام روی آورده بودند و باکفر فاصله اندکی داشتند. در چنین اوضاعی مرا به پذیرش بیعت مجبور کردند و من آن روز آیه را تلاوت کردم که هارون به برادرش گفت: «ای پسر مادرم این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.»
📚 منابع:
1. قرآن کریم سوره نساء آیه 80
2 . ارشاد القلوب صفحه 394
3. کتاب سلیم بن قیس جلد2 صفحه 665
📗
کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی