.
دوچرخه بازها
✍طیبه فرید
اولین بار که بابا برای تنها برادرم دوچرخه خرید او خیلی کوچک بود.مادرم که تا آن روز در کوچه را سه قفله می کرد که مبادا پسر آفتاب مهتاب ندیده اش توی کوچه از بچه ها فحش یاد بگیرد یا با بقیه برود توی جوی آب حالا باید زمین خوردن ولیعهد را تماشا می کرد.بابا برای چرخ دوتا کمکی گذاشت تا برادرم کم کم رکاب زدن را یاد بگیرد.او کم کم یاد گرفت ایستادنی هم رکاب بزند.اما همه اینها با اطمینان به وجود کمکی بود.چند ماه بعد وقتش رسیده بود که بابا چرخ های کوچک کمکی را باز کند.برادرم کم و بیش زمین می خورد.اکثر اوقات یا سر زانوی شلوارش پاره بود یا ساق پایش زخم و زیل و کبود....کمی طول کشید که بدون نگرانی رکاب بزند و تعادلش را حفظ کند اما وقتی از این مرحله گذشت شده بود یک بایسیکل ران حرفه ای. او آن قدر خوب رکاب می زد که می توانست یک بچه دیگر را ترک دوچرخه اش سوار کند.
مخلص کلام اینکه قصه دوچرخه بازْ شدنِ برادرم قصه این روزهای ماست.توی بازار داغ انتخابات دارند کمکی های چرخ تشخیصمان را باز می کنند.فلانعالم گفته به فلانی رأی بدهید ،فلان چهره گفته به فلانی رأی ندهید.....
وما سفت چسبیده ایم به کمکی هایمان و دل کندن از آن ها برایمان عذاب آور است.تیزی تردید می نشیند توی زانوی تشخیصمان وزخم و زیلی اش می کند.زخم ها می سوزند....وما کم کم باورمان می شود که این مسیری ناگزیر است.برای آدم بالغی که بلد است ایستاده رکاب بزند کمکی معنایی ندارد.
باید یکی دو بار زمین بخوریم و قالب های ذهنی مان بیفتد وبشکند تا حرفه ای بشویم.یکروز بچه هایمان ترک دوچرخه ما می نشینند و ما برایشان می گوییم که آدم ها از یک جایی باید کمکی هایش را باز کند تا حرفه ای شود.....
#انتخابات
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI