🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ یک هفته افتادم تو رتخواب و اونقدر کوفته بودم که تکون انگشت هامم واسم سخت
بهار_ گلاویژ خواهرمنه.. تنها من نیستم.. اگه وجود گلاویژ نبود من هم معلوم نبود چه سرنوشتی داشتم و کجای این دنیا ازتنهایی مرده بودم! عماد روبه من کرد و گفت: _سرنوشت تلخی داشتی وبرای دختری به سن و سال تو واقعا زیاد و غیر قابل تحمل بوده و خداروشکر که اون روز ها تموم شده، اما این چه ربطی به موضوع امشب و ترسیدن تو داره؟ اون روزها تموم شده و حتما الان اون عوضی بیشرفم رفته سراغ زندگیش.... میون حرفش پریدم و با گریه گفتم: _تموم نشده عماد تموم نشده! اون نرفته دنبال زندگیش وبرعکس، پیدام کرده! آدرس خونه رو پیدا کرده و میدونه کجام.. میترسم عماد.. آره تو خوب منو شناختی عماد خیلی هم خوب! امروز درست حدس زده بودی، تو چشم های من تعجب نبود، توچشم های من ترس بود! ترس ازاینکه بخواد تنهایی گیرم بیاره وبلایی سرم بیاره.. ترس ازاینکه برم گردونه همون قبرستونی که ازش فرار کردم.. ترس ازاینکه بفهمه عاشق توام و ازحسادت بلایی سرت بیاره! ترس از دست دادنت داره منو میکشه عماد داره منو میکشههههه! ضجه میزدم از بقیه ی حرف هایی که سانسور کردم و جرات گفتنشون رو نداشتم! از ترس هام گفتم اما ازترسی که اگه بفهمه اون بی شرف شب ها میوند تو اتاقم و اذیتم میکرد نگفتم.. از اون شب های لعنتی که هیچ اتفاقی نیوفتاده بود اما عکس هایی که نشون میداد گلاویژ بیچاره دست خورده اس نگفتم... من دست نخوردم و نذاشته بودم کاری باهام بکنه اما اون بی شرف با قرص های خواب آور موفق به گرفتن عکس هایی ازم شده بود که هرگز واقعیت نداشته! اون عکس هارو ازم گرفته بود تا اگر یه وزی بخوام اسم مرد دیگه ای رو توزندگیم بیارم و بخوام ازدواج کنم همه رو نشون بده و بی آبروم کنه! اگه عماد اون هارو ببینه حتی اگه آسمونم به زمین برسه باورم نمیکنه ومیره.... ╔═🍃♥️🍃══════╗ @ajayeb_rangarangg ╚══════🍃♥️🍃═╝