سی_و_ششم دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز خواهد شد آشکارا شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در و مل خوش خواند دوش هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب شکرانه سلامت روزی کن بی‌نوا را آسایش دو تفسیر این دو حرف است با دوستان با دشمنان مدارا در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من العذارا هنگام در کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا آیینه جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را حافظ به خود نپوشید این می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را لینک کانال 👈 @ajs_org