#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارتشصتهفتم
_ آقای دکتر چیزی شده؟ آقا حالشون چطوره؟ -خوبه چیزی نیست یه شوک عصبی بهش وارد شده بود که خوشبختانه به خیر گذشت.... سابقه ی بیماری قلبی دارن؟ صدای متعجب مشتی قربون را شنیدم که گفتم :مشکل قلبی؟ نه....فکر نمی کنم تا جایی که می دونم آقا مشکلی نداشتن حتی یه دونه قرصم نمی خوردن..... چطورمگه آقای دکتر ....چیزی شده ؟ آقا مشکلی دارن خدای نکرده؟ صدای ورق خوردن چند صفحه کاغذ اومد..... نه مشکل که ندارن الان حالش خوبه اما متاسفانه نبضش خیلی ضعیف می زنه و سیـ ـنه ش خس خس می کنه..... من فعلا یه سری مسکن و تب بر براش نوشتم لطف کنین سرساعت مصرف کنه تا بهتر بشه.... زمانی که بهتر شد پیشنهاد می کنم بیارینش یه چکاب کامل بشه تا مطمئن بشیم مشکل خاصی ندارن........ الان هم فقط استراحت کنه و کارای سنگین هم انجام نده..... خب دیگه من کم کم باید برم با من امری ندارید؟ صدای مشتی قربون را شنیدم که گفت :نه ممنون آقای دکتر واقعا نمی دونم چجور ازتون تشکر کنم .... اگر شما نبودید معلوم نبود زبونم لال چه بلایی سر اقا می اومد...... صدای باز شدن در امد..... نه خواهش می کنم من کاری نکردم وظیفم رو انجام دادم انشالله که بهتر بشن ...خدانگهدار..... صدای بسته شدن در که امد چشمام رو باز کردم..... قطرات ریز و ذزشت عرق را روی پیـ ـشونیم حس می کردم......
سیـ ـنه ام هنوز می سوخت..... نگاهم به قاب عکس روبروی تخـ ـت افتاد..... عکسی بزرگ شده از پریماه در حالی که ارمان چهارپنج ماهه را توی بغـ ـل داشت..... نگاهم با نفرت از پریماه به صورت تپل و کوچیک پسرم سرخورد..... با یاداوری کابـ ـوسی که دیده بودم اشک توی چشمام حـ ـلقه بست..... لرزش دستانم را به وضوح حس می کردم..... خدای من یعنی چه بلایی سر این طفل معصوم اومده .....نکنه که..... از فکری که به ذهنم اومده بود اخمام بی اختیار در هم رفت.... نگاهم با نفرت به عکس پریماه دوخته شد..... بخدا قسم اگه بلایی سر این بچه اومده باشه زنده ت نمی ذارم ....... فهمیدی لعنتی...... گفتم فهمیدی......فهمیدی لعنتی؟ پس چرا لال شدی...... گلدان کریستالی کنار دستم را برداشتم و با حرص به دیوا
🔺🔺🔺🔺🌻🔻🔻🔻🔻
#رمان
#سجدهبرغرورمردانهام
#خانوادگی
#عکسنوشتهایتا
#منمحمدرادوستدارم
http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd