۲(بخش۳) 🔹🔹🔹 🔹🔹 🔹 (خداوند پيامبرش را در زمانى فرستاد که) مردم در فتنه ها گرفتار بودند; فتنه هايى که رشته دين در آن گسسته و ستونهاى ايمان و يقين متزلزل شده بود. اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتّت، راه هاى فرار از فتنه ها بسته و پناهگاه و مرجع، ناپيدا بود. (در چنين محيطى) هدايت، فراموش شده و گمراهى و نابينايى، همه را فرا گرفته بود. (در چنين شرايطى) خداوند رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد و ايمان، بدون يار و ياور مانده بود. ارکان ايمان فرو ريخته و نشانه هاى آن ناشناخته مانده و طرق آن ويران و شاهراه هايش ناپيدا بود. مردم پيروى شيطان مى کردند و در مسير خواسته هاى او گام برمى داشتند. در آبشخور شيطان وارد شده و به وسيله آنها (مردمى که در دام شيطان گرفتار بودند) نشانه هاى او آشکار و پرچم وى به اهتزاز درآمده بود. اين در حالى بود که مردم در فتنه هايى گرفتار بودند که با پاى خويش آنان را لگدمال نموده و با سُم خود، آنها را له نموده بود (و همچنان اين هيولاى فتنه) بر روى پاى خود ايستاده بود. به همين دليل آنها در ميان فتنه ها گم گشته و سرگردان و جاهل و فريب خورده بودند (و اينها همه در حالى بود که مردم آن زمان) در کنار بهترين خانه (خانه خدا) زندگى داشتند (ولى) با همسايگانى که بدترين همسايگان بودند; خوابشان بى خوابى و سرمه چشمهايشان اشکها بود. در سرزمينى که دانشمندش به حکم اجبار، لب فرو بسته و جاهلش گرامى بود. 🔹 🔹🔹 🔹🔹🔹