🔰چند نکته جالب تاريخى: بعضى از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين خطبه نکات تاريخى مشروحى را ذکر کرده اند که در ذيل به بعضى از آنها اشاره مى شود: 1⃣در کاخ کسرى امام در مسير راه به ايوان مدائن و کاخ کسرى رسيد يکى از اصحاب آن حضرت با مشاهده ويرانى آن کاخ اين شعر معروف عرب را زمزمه کرد: جَرَتِ الرّياحُ عَلى مَحَلِّ دِيارِهِمْ *** فَکَأَنَّما کانُوا عَلى ميعاد»! بادها بر ويرانه هاى کاخ آنها وزيد گويى همه آنها وعده گاهى داشتند که به سوى آن شتافتند». امام (عليه السلام) فرمود، چرا اين آيات را نخواندى (که از آن گوياتر است): «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُيُون ...». «چه بسيار باغها و چشمه ها که از خود به جاى گذاشته اند، و زراعتها و قصرهاى زيبا و گرانقيمت، و نعمتهاى فراوان ديگر که در آن غرق بودند، آرى اين گونه بود ماجراى آنان و ما اينها را براى اقوام ديگر ميراث قرار داديم، نه آسمان به حال آنها گريست و نه زمين! و نه در موعد مقرّر به آنها مهلتى داده شد!»نحل/۱۶ 2⃣ در سرزمين کربلا امام (عليه السلام) در اين مسير از سرزمين کربلا گذشت، در آنجا توقّفى فرمود و نگاهى به آن سرزمين خاموش کرد، حوادث آينده اين سرزمين در برابر چشمان او نمايان گشت😭، با يارانش در آنجا نماز خواندند، هنگامى که سلام نماز را داد کمى از خاک کربلا را برداشت و بو کرد; سپس فرمود: «آه اى خاک کربلا! از خاک تو گروهى محشور مى شوند که بدون حساب وارد بهشت مى شوند، سپس جايگاه شهيدان و محل خيمه ها را با اشاره نشان داد (هيهُنا مَوضِعُ رِحالِهِمْ وَ مَناخُ رِکابِهِمْ ثُمَّ أَومَأَ بِيَدِه اِلى مَکان آخَر وَ قالَ: «هيهُنا مِراقُ دِمائِهِمْ»); اينجا بار انداز و محل نزول آنهاست، سپس به جاى ديگرى اشاره کرد و فرمود: و اينجا محل ريختن خون آنان است».😭 3⃣ در سرزمين انبار هنگامى که امام (عليه السلام) از سرزمين «انبار» (يکى از شهرهاى شمالى عراق) مى گذشت گروهى از کشاورزان و دهداران را ديد که از مرکبهاى خود پياده شده و در رکاب امام به عنوان تواضع و احترام شروع به دويدن کردند، امام آنها را از اين کار منع کرد و فرمود: اين چه کارى است که مى کنيد؟ عرض کردند: اين برنامه اى است که زمامداران خود را با آن، بزرگ مى داريم. فرمود: زمامداران شما از اين کار بهره نمى گيرند، و شما با اين کار بى جهت به خود زحمت مى دهيد، ديگر اين گونه کارها را تکرار نکنيد. در ذيل اين داستان مى خوانيم که مردم انبار هدايايى از چهار پايان و مواد غذايى خدمت امام آوردند. امام فرمود: چهار پايان را قبول مى کنم و جزء خراج شما حساب خواهم کرد، و اما غذايى را که براى ما درست کرده ايد دوست ندارم جز در مقابل قيمت از آن استفاده کنم، و هر چه اصرار کردند که امام هديه آنها را بپذيرد امام نپذيرفت😏 (اين در حالى بود که غالب زمامداران دنيا در آن زمان هزينه لشکر خود را بر شهرهاى مسير راه تحميل مى کردند). 4⃣ در کنار دير راهب در مسير راه به جايى رسيدند که لشکريان از نظر آب در مضيقه افتادند و سخت تشنه شدند، امام (عليه السلام) در آن بيابان گردش کرد و در کنار صخره اى قرار گرفت و فرمود اين صخره را بلند کنيد! هنگامى که آن را از جاى برکندند، آب گوارايى از زير آنجارى شد، و همه مردم سيراب شدند، سپس فرمود: سنگ را به جاى اوّل بازگردانيد، مقدار کمى که حرکت کردند، فرمود: آيا کسى از ميان شما جاى آن چشمه را مى داند؟ گفتند: آرى، اى اميرمؤمنان! سپس گروهى از سواره و پياده بازگشتند ولى اثرى از آن نديدند! راهبى را در آن نزديکى يافتند از او سؤال کردند: چشمه آبى که نزديک تو بود کجاست؟ گفت در اينجا چشمه آبى نيست! گفتند: کمى قبل از آن نوشيديم با تعجب گفت: شما از آن نوشيديد؟! گفتند: بلى، راهب گفت: به خدا قسم! اين عبادتگاه من در اينجا به خاطر يافتن همين آب بنا شده، و آن را جز پيامبر، و يا وصى پيامبرى استخراج نکرده است❗️ 👈گويا امام مى خواست با اين گونه معجزات قلب يارانش را محکم کند و در مسير جنگ با دشمن خونخوار به آنها قوّت، قدرت و نيرو بخشد. 🔅مرحوم علامه مجلسى بعد از ذکر اين حديث به اين نکته نيز اشاره مى کند و مى افزايد: راهب بعد از مشاهده اين موضوع خدمت امام آمد و شهادتين بر زبان جارى کرد و مسلمان شد و در صف ياران آن حضرت قرار گرفت و در ملازمت آن حضرت بود و در شام، در شب معروف به «ليلة الحرير» در ميدان نبرد شربت شهادت نوشيد و هنگام صبح امام بر او نماز خواند و با دست خود او را در قبر گذاشت سپس فرمود: «به خدا سوگند! گويى او را مى بينم و جايگاهش را در بهشت مشاهده مى کنم».