بنیاد بین‌المللی غدیر
✨﷽✨ #داستان_مذهبی ♥️ #رمان_عاشقانه_دو_مدافع🚶‍♀️♥️ #پارت28 _إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید؟ دستش
✨﷽✨ ♥️ 🚶‍♀️♥️ تولد امام رضا نزدیک بود🎊🎉 و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونݧ و همونجا هم ثبتش کنیم📝 لحظہ شمارے میکردم براے اوݧ روز حلقہ‌هامونو💍 یہ شکل سفارش دادیم علے انگشتر عقیق خیلے دوست داشت اما بخاطر مـݧ چیزے نگفت😐 مراسم اردلاݧ تموم شد و از هموݧ بعد عقد دنبال کارهاے عروسے بودݧ.درس زهرا کہ تموم شده بود اردلاݧ بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلے نداشتند.😊 اما مـݧ و علے بخاطر درسموݧ مجبور بودیم عروسیموݧ و عقب بندازیم بلیط قطار🚞 واسہ ۸صبح بود مشغول آماده کردݧ ساک لباساموݧ بودم علے یہ گوشہ نشستہ بود با لبخند😊 نگاهم میکرد علے جاݧ چیہ باز اونطورے نگاه میکنے؟؟باز چہ نقشہ‌اے تو سرتہ، ها❓ از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده😁 گفت هیچے یاد این شعره افتادم: "دوست دارم خنده‌ات را چادرت را بیشتر هست زیبا سادگی از هرچه زیبا بیشتر ما دوتا-ماه عسل-مشهد-حرم صحن عتیق عشق میچسبد همیشه پیش آقا بیشتر" خندیدم و گفتم حالا بزار ما عقدکنیم💞 ماه عسل پیشکش بعدشم اخمے کردم و گفتم:نکنہ میخواے ایـݧ سفر و ماه عسل و یکے کنے؟؟آره علے؟؟ نه خانومم .ماه عسل جاے خود مـݧ از الاݧ ب اوݧ روزها فکر میکنم.🤔 لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم😊 اسماء؟؟ جانم علے؟؟ یعنے فردا میشے مال خود خودم؟؟ مـݧ الانم مال خود خودتم.حالا هم برو استراحت کـݧ از سرکار اومدے خستہ اے.😞 کمک نمیخواے؟؟ ݧه دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم😴 کارهام و تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم، بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره ولے اے کاش نمیگذشت. وقتے پیشش بودم دلم❤️ میخواست زمان متوقف بشہ و زمیـݧ از حرکت بایستہ هیییییی... تو حال هواے خودم بودم کہ یکے دستشو گذاشت روشونم برگشتم علے بود إ بیدار شدے؟؟😊 آره دیگہ اذانہ🍃 خانوم تو نخوابیدے نه؟؟ نه داشتم فکر میکردم🤔 بہ چے؟؟ بہ تو علے همیشہ پیشم میمونے؟؟😳 معلومہ کہ میمونم .دستش و گذاشت رو قلبش❤️ گفت و تو صاحب قلب علے هستے مگہ میتونم بدوݧ قلبم نفس بکشم؟؟ حالا هم پاشو نمازموݧ قضا میشہ‌ها.🍃 سجاده هامونو پهݧ کردم و چادر نمازم سرم کردم. آقا شما شروع کنم مݧ بہ شما اقتدا کنم با لبخند نگاهم کرد و گفت :آخ چہ حالے بده ایݧ نماز🍃✨ اللہ و اکبر... واقا هم چہ نمازے شد اوݧ نماز انگار همہ‌ے فرشتہ‌ها🍃✨ از آسموݧ براے تماشاے ما اومده بودݧ . "السلام و علیکم و رحمہ اللہ برکاتُ" بعد از تموم شدݧ نمازش دستشو آورد بالا و با صداے تقریبا بلندے دعا کرد خدایا شکرت کہ یہ فرشتہ ے مهربوݧ و نصیبم کردے🙏 قند تو دلم💖 آب شد .صاحب قلب مردے بودم کہ قلبم رو بہ تسخیر درآورده بود. سوار قطار🚞 شدیم پدر مادروها تو یہ کوپہ نشستـݧ مـݧ و علے و اردلاݧ و زهرا هم تو یہ کوپہ فاطمہ هم بخاطر امتحاناتش نیومد تقریبا ساعت ۸شب بود کہ رسیدیم از داخل کوپہ گنبد طلا معلوم بود 🕌 دستم و گذاشتم روسینمو زیر لب زمزمہ کردم "السلام و علیک یا علے بن موسے الرضا" بغضم گرفت .موبہ تنم سیخ شد و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے گونہ هام چکید 😢 علے دستش رو گذاشت رو سینشو با بغضے کہ داشت شروع کرد بہ خوندݧ.واے کہ چہ صدایے.دل آدمو بہ آتیش🔥 میکشوند. "آمده ام آمدم اے شاه پناهم بده" خدایا🍃 صداے مرد مݧ، حرم آقا مگہ میشہ بهتر از ایـݧ دیگہ چے میخوام از ایـݧ دنیا؟ بغض همموݧ ترکید و اشکاموݧ جارے شد😭😭 قطار🚞 از حرکت وایساد بابا رضا اومد داخل کوپہ ما إ چیشده چرا گریہ کردید😳😭 بہ احترامش بلند شدیم هیچے بابا رضا پسرتوݧ دلامونو هوایے کرد إ کہ اینطور.فقط براے خانومش از ایـݧ کارا میکنہ ها... خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین ..😔 📝 ... ✍ [•➩@Beheshtf