✅ قصه دلی که به شعر درآمد 🔸مرحوم علامه طباطبایی (رحمه‌الله‌علیه) درباره این سروده می‌فرماید: «در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود که موجب نبود زمینه مالی و کمبود وسایل اولیه رفاه می‌شد. علاوه بر آن گرمی هوا در نیمی از سال مشکلات بیشتری به وجود می‌آورد. به همین جهت روزی خدمت علامه رحمت الله علیه رسیدم و قصه دل با او گفتم، ایشان نصایحی فرمودند. وقتی از خدمت استاد بازمی‌گشتم ‌چنان سبکبار بودم که انگار در زندگی هیچ‌ غم و غصه‌ای ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم.» 🔸دوش که غم پرده ما می‌درید 🔸خار غم اندر دل ما می‌خلید 🔹در بَرِ استاد خرد پیشه‌ام 🔹طرح نمودم غم و اندیشه‌ام 🔸کاو به کف آیینه تدبیر داشت 🔸بخت جوان و خرد پیر داشت 🔹پیر خرد پیشه و نورانی‌ام 🔹برد ز دل زنگ پریشانی‌ام 🔸گفت که «در زندگی ‌آزاد باش! 🔸هان! گذران است جهان شاد باش! 🔹رو به خودت نسبت هستی مده! 🔹دل به چنین مستی و پستی مده! 🔸زانچه نداری ز چه افسرده‌ای 🔸و زغم و اندوه دل آزرده‌ای؟! 🔹گر ببرد ور بدهد دست دوست 🔹ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست 🔸ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم 🔸کج نشود دست قضا را قلم 🔹آنچه خدا خواست همان می‌شود 🔹وانچه دلت خواست نه آن می‌شود 📔زمهر افروخته، تالیف علی تهرانی ✅مهرتابان ✅کانال ناگفته های علامه طباطبایی ره http://eitaa.com/joinchat/3129344017C4a50772e46