دو نوع نگاه و رویکرد به علم اصول وجود دارد که مبتني بر تعريف هر گروه نسبت به اين علم است ... 1⃣گروهي جزئي نگر هستند و نگاه جزئي و انفرادي به هر مسأله و هر بابي دارند و از سويي ديگر فقاهت و فقه را منحصر در احكام فرعيه مي دانند ، كه اين نوع نگاه سبب مي شود كه حكم بر زائد بودن برخي مسائل يا برخي ابواب كنند. 2⃣گروهي ديكر نگاه كلان و شمولي دارند و علاوه بر اينكه به هر مسألة و هر بابي مستقلا و منفردا نظر دارند ، نگاهي انضمامي و شمولي هم به مسائل علم اصول دارند. ثانيا فقاهت را منحصر در احكام فرعية نمي دانند بلكه نگاهي منظومه اي به دين به عنوان يك مجموعه مرتبط به هم دارند. اين دسته تعريفشان از علم اصول عبارت است از ( منطق فهم معارف دين ) و دين هم به معناي وسيع و گسترده اش كه در این نگاه فقه اكبر و عقايد مهيمن و حاكم بر فقه اصغر و احكام فرعيه است. با اين نگاه كلي و شمولي ، نه تنها علم اصول زوائدي ندارد ( زوائد با مقدمه اي كه گذشت ) بلكه نیازمند بخش دیگری از مباحث علم اصول كه مباحث ( اصول قانون ) است نیز هستیم چرا که در اصول موجود تنها از دليليت دليل بحث شده است و از مباحث ( اصول قانون ) كه نمطي ديكر از استنباط را رقم مي زند و به منزله ي قوانين دستوريه نسبت به قوانين بارلمانيه حكومت و هيمنه دارد کم تر بحث شده. در اين نگاه استنباط دو نمط دارد : استخراج و استيلاد كه در علم اصول كنوني فقط به جنبه ي استخراج برداخته شده است نه جنبه دوم. و به عنوان نمونه با همين رويكرد به علم اصول است كه بسياري از شبهات حل خواهد شد. در بحث ثمرات علم اصول ، نباید ثمره را تنها در يك فرع فقهي جستجو کنیم بلکه باید اصول را ابزاری برای فهم کل دین بدانیم . شیخ حسین صالح ، نجف اشرف. @alnokat