نحوه نجیب پیران ویسه 🍃🌷🍃 یک شب، باران بهاری تندی در حال باریدن بود. نجیب همراه نفر دیگر از نیسانه آمدند؛ محور را بازدید کردند و راجع به بعضی از مشکلات و مسائل صحبت می کردند که ناگهان... " مواظب باشین! افتادیم تو کمین!" رگبار ها از ریزش باران سبقت می گرفت. فریادی به گوش می رسد:" یا خدا!" نجیب است که تیر خورده؛ ولی با ، را تحمل می کند، فرمان را به چپ و راست می پیچد و گاز ماشین را می فشارد. چشمانش کمی سیاهی می رود. ماشین چون اسب سرکشی غیر قابل کنترل می شود و به طرف دره ، به طرف کوه و گودال های پر از آب منحرف می شود و در آخرین لحظه با کوه برخورد می کنند. در آن لحظات حساس و در کمین دشمن داشت با خود و نیاز می کرد، لحظه-ای که به سوی خویش بر می گشت. صبح روز بعد، آفتاب بهاری، درخشنده تر از همیشه می تابد. در یک خبر مهم پیچیده است. خبری اندوهناک که دل کوه را هم به درد آورده است." نجیب شد " 🍃🌷🍃 سرانجام نجیب پیران ویسه هم درخرداد۱۳۶۳ در منطقه نروی و نیسانه پاوه به آرزوی خود که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃