حتی جلو در هفده ساله بودم و تازه عروس. حیات خانه را جارو کردم و نوبت رسید به جلو خانه. داشتم جارو می‌کردم که آژان آمد و من را با چادر رنگی ام کشان کشان به نظمیه سبزوار برد. کسبه محل وقتی دیدند، سریع به اهل خانه اطلاع دادند. آمدند و آزادم کردند. 📚منبع: به خون کشیده شد خیابان، ص۴۸، راوی: سیمین وهاب‌زاده مرتضوی، به نقل از صدیقه چیتی