داستانی آموزنده سوسمار سخن می گوید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با گروهی از اصحابش بود، ناگاه عربی بیابانی، سوسماری را در بیابان گرفته، در آستین خود گذاشته بود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و با صدای بلند خطاب به مردم و اشاره به پیامبر کرد و گفت: من هذا؟ این کیست؟ یاران حضرت گفتند: هذا النبی؛ این پیامبر است. عرب با کمال جسارت، به پیامبر گفت: سوگند به لات و عزی تو در نظر من مبغوض ترین فرد هستی، اگر طایفه ام به من آدم شتاب زده نمی گفتند، هم اکنون تو را می کشتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا این چنین تند حرف می زنی؟ (و هنوز به جای خداوند به بت ها قسم می خوری ) به خدای بزرگ ایمان بیاور. عرب گفت: من هرگز ایمان نمی آورم، مگر آنکه این سوسمار به تو ایمان بیاورد،، آنگاه سوسمار را به زمین انداخت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوسمار را مخاطب قرار داد و صدا زد: یا ضب: ای سوسمار! سوسمار به زبان عربی، که همه حاضران شنیدند، گفت: لبیک یا سعدیک: اطاعت می کنم! امر بفرما! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی را می پرستی؟ سوسمار پاسخ داد: آن کسی را که عرش او در آسمان، حکومت او در زمین، راه او در دریا، رحمت او در بهشت و عذاب او در دوزخ است. حضرت فرمود: من کیستم؟ سوسمار جواب داد: پیامبر خدای جهانیان و خاتم پیغمبران هستی رستگار شد آن کسی که تو را تصدیق کرد و زیانکار گشت کسی که تو را تکذیب کرد. عرب چنان تحت تاثیر قرار گرفت، که فوری روی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرد و گفت: من هنگامی که پیش تو آمدم تو مبغوض ترین فرد در نظر من بودی، اکنون در سرتاسر روی زمین، تو در نظرم محبوب ترین انسانی هستی، و عزیزتر از خودم و پدر و مادرم می باشی، شهادت می دهم که خدا یکتا و بی همتا است، و تو پیامبر خدا هستی. عرب بیابانی، با ایمان کامل به سوی طایفه خود رفت و ماجرا را برای آنها نقل کرده و همه آنها را به ایمان و اسلام دعوت نمود، و هزار نفر از طایفه او مسلمان شدند