💢پول حمامی
🔰روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او اعتنایی نکردند و آن طور که دلخواهش بود وی را لیف نکشیدند.
🔹بهلول لنگی به سر خود پیچید و هنگام خروج از حمام ده دینار به استاد حمامی داد.
🔸کارگران حمام چون این بذل و بخشش را دیدند از رفتار خود پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کرده بودند.
🔹هفته دیگر بقچه حمام زیر بغل زد و به حمام رفت، از در که وارد شد همه کارگران به او احترام میکردند و همه لیف به دست به جان بهلول افتادند.
🔸حمام تمام شد و همه خیره به دستان بهلول بودند که ببینند چه بذل و بخششی میکند، اما او این بار فقط یک دینار به آنها داد.
🔹استاد حمامی تعجب کرد و پرسید: هفته قبل که کارگران تو رو لیف نزدند، ده دینار پرداختی و امروز که همه تو را لیف زدند فقط یک دینار میدهی.
🔸بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز میپردازم، تا شما ادب شوید و رعایت مشتری های خود را بکنید.
📎
#کودک_نوجوان
📎
#داستانک
📎
#حکایت
📎
#پند_قند
🔰پایگاه خبری اندیشه معاصر :
┏━━━━━━━━━🇮🇷┓
🆔
@andishemoasernews
┗🌸🍃 ━━━━━━━━━┛