🌱تشـرفات...
مادرم چند دقیقه قبل با صدای بلند و شتاب و اضطراب سه نفر را که در اتاق او بودیم، بیدار کرد و می گفت: «برخیزید آقا را بدرقه کنید، برخیزید آقا را بدرقه کنید.» و چون می بیند که تا ما برمی خیزیم آقا رفته اند، خودش که چهار روز بود نمی توانست از جا حرکت کند، برمی خیزد و دنبال آقا تا در حیاط می رود. من که مراقب او بودم و با سر و صدای او بیدار شده بودم، دنبال مادرم رفتم. وقتی به او رسیدم هم او و هم من تعجب کردیم که چگونه او توانسته تا آنجا بدود! در این موقع مادرم از من پرسید که: آیا من خوابم یا بیدار؟ گفتم: مادرجان تو را شفا دادند، آقا کجا بود که می گفتی آقا را بدرقه کنید؟ پس چرا ما او را ندیدیم؟
مادرم گفت: همان گونه که خوابیده بودم و نمی توانستم تکان بخورم، دیدم آقای بزرگوار و جلیلالقدری در لباس اهل علم که خیلی جوان نبود و خیلی هم پیر نبود، به بالین من آمد و فرمود: برخیز خدا تو را شفا داد. گفتم: نمی توانم برخیزم. با لحن تندتری فرمود: شفا یافتید، برخیزید. من از هیبت آن بزرگوار که یقینا حضرت صاحب الزمان بوده برخواستم، آن حضرت فرمود: دیگر دوا نخور و گریه هم نکن. وقتی خواست از اتاق بیرون برود من شما را بیدار کردم که او را بدرقه کنید، ولی دیدم شما دیر حرکت کردید، خودم از جا برخواستم و دنبال آقا تا دم در حیاط رفتم. عجیب این است که از آن لحظه مریضی که نمی توانست حرکت کند، صحیح و سالم حرکت می کند. مریضی که در اثر سکته چشم راستش غبار گرفته بود، فورا خوب شد.
مریضی که چهار روز ابدا میل به غذا نداشت، در همان لحظه گفت: من گرسنه ام برایم غذا بیاورید. مریضی که رنگ و رو نداشت، از همان لحظه رنگ و رویش به جا آمد. بالاخره مریضی که دائما گریه می کرد، با فرمان آن حضرت که "گریه مکن" از آن لحظه غم و اندوهش به کلی از دلش بیرون رفت، و حتی این مریضه پنج سال بود که به روماتیسم مبتلا بود و اطباء نتوانسته بودند او را معالجه کنند، از لطف حضرت بقیةالله ارواحنافداه شفا یافت. وقتی شرح حال مریضه را به آقای دکتر دانشی که یکی از دکترهای معالج او بود گفتیم، او گفت: آن مرض سکته که من دیدم قطعا از راه عادی قابل علاج نبود و او را از طریق غیر عادی شفا داده اند.
ما به شکرانه این نعمت عظمی مجلس ذکر مصیبتی به مناسبت ایام فاطمیه برقرار کردیم.
📗
ملاقات با امام زمان ارواحنافداه ص٣۶۶
#تشرفات
#قسمت_دوم
#امام_زمان♥