#حکایت
✍️فقیری خدمت امیر مؤمنان علیه السلام آمد و گفت: من نیازمند هستم. حضرت فرمودند: من چیزی ندارم.
می دانید امیر مؤمنان علیه السلام مخصوصاً در دوران مکّه، یا اوایل مدینه با فقری بسیار سنگین روبه رو بودند.
حضرت فرمودند: دست من خالی است. چیزی ندارم. فقیر گفت: و اللّه فردای قیامت خدا از تو بازخواست میکند که من به تو مراجعه کردم و تو
مرا جواب کردی. «لَيَسْتَالَنَّكَ اللّهُ عَنْ مَوْقِفى هذا. »
عكس العمل امیر مؤمنان علیه السلام چه بود؟ امیر مؤمنان، به شدت به گریه افتادند. فقیر حرف خود را زد و رفت. فرمودند: بگویید دوباره بیاید. آمد. فرمود: این حرفی را که زدی دوباره تکرار کن. یک بار دیگر گفت. فردای قیامت جواب خدا را نمی توانی بدهی. دوباره حضرت به گریه افتادند.
به قنبر فرمودند: زره مرا بیاور. امیر مؤمنان علیه السلام زره خود را به فقیر دادند. فرمودند: این زره برای تو. ولی به تو بگویم: مواظب باش، این زره را به ارزانی از دست ندهی. وقتی این زره به تن من بود، چه بسیار غم و غصّهها را از قلب پیامبر و چهرۀ پیامبر زدودم. این زره، زره ساده ای نیست.
کسی آن جا بود گفت: چرا زره را دادی؟ زره قیمتی است. بیست در هم به او میدادید کافی بود. فرمود: به خدا قسم نمی خواستم تمام دنیا برای من باشد، ولی او بگوید: فردای قیامت خدا از تو سؤال و بازجویی میکند. [۱]
----------
[۱]: مناقب امير المؤمنین علیه السلام، ج ۲، ص ۲۶۲
📚 داستان های سمت خدا
تهیه آثار اینجا👇
https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔
@anwartohid_ir
🌐
www.anwartohid.ir
◉✿
#موسسه_انوار_توحید ✿◉