#حکایت
✍تعطیل کردن روز عاشورا
مرحوم آیت اللّه احمد میانجی نقل میکردند: علامه طباطبایی در طول دوازده سالی که در نجف تشریف داشتند خیلی مقید به درس و بحث بودند. هرگز درس را تعطیل نمی کردند فقط ایام عزاداری عاشورا درس خود را تعطیل میکردند.
ایشان فرموده بودند: سال اولی که به نجف آمدم، درس را در روز عاشورا تعطیل نکردم. ناراحتی چشم پیدا کردم. احتمال دادم برای همین جهت است. لذا در سالهای بعد دیگر درس را تعطیل میکردم.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
(کودک طمعکار !) #حکایتی_زیبا
نام کتاب: #عبرتهای_ماندگار
🔸روزی یکی از علمای قدیم به نام «شبلی» به مسجدی رفت تا دو رکعت نماز گزارد و قدری استراحت کند. کودکانی در مسجد مشغول تحصیل بودند و اتفاقاً وقت غذا خوردن آنها فرا رسیده بود.
دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند، یکی از آنها ثروتمندزاده و دیگری فرزند مرد فقیری بود.
🔹دو زنبیل گذارده بودند و از آن غذا میخوردند. در زنبیل ثروتمندزاده نان و حلوا بود و در زنبیل فرزند فقیر تنها نان وجود داشت. وقتی فرزند مرد ثروتمند شروع به خوردن نان و حلوا کرد، فقیرزاده از او درخواست حلوا کرد.
امّا او گفت: اگر به تو حلوا دهم سگ من خواهی شد؟؟!
کودک فقیر در جواب گفت: میشوم.
ثروتمندزاده به او گفت: عوعوی سگ کن تا به تو حلوا دهم!!
آن بیچاره صدای سگ میداد و حلوا میگرفت.
🔸شبلی به آنها نگاه میکرد و میگریست. 😔
مریدان او گفتند: "چرا گریه میکنید؟"
در جواب گفت: "نگاه کنید طمعکاری و بی قناعتی با انسان چه میکند؟ چه میشد اگر آن فقیرزاده به نان تنهای خود قناعت میکرد و به حلوای آن کودک طمع نمی ورزید تا او را سگ خود نگرداند."
👈امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: نتیجه طمع، ذلّت دنیا و بدبختی آخرت است.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍اصل نماز من!
یکی از عزیزان میفرمودند: در محضر مرحوم آیت اللّه العظمی میلانی رحمه اللّه علیه کسی بالای منبر بود این شعر معروف را میخواند:
ای خاک کربلای تو مهر نماز من *** مهر تو را به ملک سلیمان نمی دهم
ایشان که با صدای بلند گریه میکردند، از پایین مجلس فریاد زدند: «چرا گفتی: ای خاک کربلای تو مهر نماز من، نه، اصل نماز من.: واقعاً اين طور است. ما اصل نماز را به برکت کربلا داریم. مگر بنی امیه میگذاشتند اسمی از دین، اسمی از خدا و اسمی از نماز باقی بماند.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
🔆مؤذن امام حسین علیه السلام
مرحوم علامه شوشتریه رحمه اللّه علیه میگوید در صبح عاشورا که صفهای نماز برای جماعت آماده شد، سید الشهدا علیه السلام مؤذنی داشتند به نام حجّاج بن مسروق از شهدای کربلا است. در تمام راه مؤذن امام حسین علیه السلام بود. در میان راه به امام پیوسته بود همه جا اذان میگفت. صبح روز عاشورا خواست اذان بگوید که آقا فرمودند: امروز علی اکبر اذان بگوید.
صبح روز عاشورا على اكبر علیه السلام اذان داد. این اذان ظهر را چه کسی گفته است؟ عین گزارش تاریخ این است: «أَذَّنَ الْحُسَيْنُ بِهِ نَفْسَهُ»؛ مؤذن ظهر عاشورا خود امام حسین علیه السلام بود.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍در خاطرات آیت اللّه بهجت آمده است که استاد ایشان مرحوم آیت اللّه غروی اصفهانی روضهٔ هفتگی داشتند. الآن در بین علما مرسوم است که شب جمعه یا روز جمعه مجلس روضه ای دارند.
می فرمودند: بسیاری از شاگردان به روضه این استاد بزرگوار میآمدند؛ بزرگانی مثل مرحوم آیت اللّه میلانی، مرحوم آیت اللّه مظفر، و خود مرحوم آیت اللّه بهجت. و به این استاد، یعنی مرحوم آیت اللّه غروی اصفهانی اصرار میکردند که خدمات این روضه را به عهده ما بگذارید.
ایشان میفرمودند: شما هر خدمتی میخواهید انجام بدهید، ولی دو خدمت روضه بر عهدۀ خود من است. اول این که جلوی درب مینشستند و کفش کسانی که به مجلس وارد میشدند را جفت میکردند.
و دوم این که در همان کنار در سماوری گذاشته بودند و چای میدادند و پذیرایی میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍علامه شیخ عبدالحسین امینی (قدس سره) :
🔅 مرحوم حجة الاسلام دكتر محمّد هادى امينى فرزند علاّمه امينى رحمه الله نقل مى كند :
وقتى پدرم را دفن كرديم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و به من تسليت گفت و معانقه نمود.سپس فرمود :
🌕 من در اين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤ منين عليه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امينى مى نمايند.
در عالم خواب ديدم : حوضى است آقا اميرالمؤ منان عليه السلام بر لب آن ايستاده اند. افراد مى آيند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند.
گفتند: اين حوض كوثر است .
◀️ در اين حال آقاى امينى به نزديك حوض رسيدن ظرف را گذاشتند، آستينها را بالا زده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند:
بَيّضَ اللّه وَجهك كما بَيَّضت وجهى (پروردگار رو سفيد كند تو را كما اينكه مرا رو سفيد كرد).
🌕 مولا در اين عبارت دو حقيقت را بيان كردند.
🔅 علامه نسبت به حضرات معصومين عليهم السلام بسيار ادب داشت . وقتى وارد حرم مطّهر حضرت امير عليه السلام مى شد از پايين به بالاى سر نمى رفت. روبروى حضرت مى ايستاد و گريه شديدى مى نمود.
⏺ خود ايشان به من فرمودند: (از آن وقتى كه در نجف هستم از سمت بالاى سر حرم نرفته ام .) از پايين وارد شده و از همان سمت خارج مى شدند.
📗 احياگر حماسه غدير : صفحه 60
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍مرحوم آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی در نجف، در صحن امیر
مؤمنان علیه السلام امام جماعت بودند. فرزندی به نام مرحوم سید حسن داشتند. بین نماز مغرب و عشا، در نماز جماعت پدر، این فرزند را سر بریدند.
مصیبت بسیار سنگینی بود. نگذاشتند ایشان خبر دار شود. نماز عشا را خواندند و به خانه رفتند. وقتی به خانه رفتند به ایشان خبر دادند که بین نماز فرزند شما را کشتند. از خادم آقا سؤال کردند: این سید بزرگوار آن شبی که داغ فرزند خود را دید، چه حالی داشت؟ خادم گفته بود: همین قدر به شما بگویم که نیمۀ شب در حیاط خانه قدم میزد و برای امام حسین علیه السلام روضه میخواند و میگفت:
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت *** زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت؟
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍تربت شفا بخش
یکی از اصحاب بسیار نزدیک و مقرب امام صادق علیه السلام محمد بن مسلم نام دارد. ایشان در سند شش هزار حدیث از روایات امام صادق و امام باقر علیهما السلام حضور دارد. از کوفه به مدینه برای دیدن امام رفته بود که بیمار شد و نتوانست خدمت آقا برسد.
حضرت شربتی برای او فرستادند و به او پیغام دادند: زمانی که این شربت را نوشیدی به دیدن من بیا.
امام صادق علیه السلام برای شفای صحابی جلیل القدر خود محمد بن مسلم یک مقدار از تربت امام حسین علیه السلام را در آن شربت ریخته بودند. او میگوید: من فکر میکردم به این زودیها از جا بلند نمی شوم. ولی به محض این که شربت را نوش جان کرد، از جا بلند شد مثل این که هیچ بیماری نداشته و خدمت امام صادق علیه السلام رفت. [۱]
----------
[۱]: همان، ص ۲۷۵
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍انگیزۀ نوشتن تفسیر «المیزان»
مرحوم آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه اللّه علیه به علامه طباطبایی بسیار علاقه داشتند. یک وقتی ایشان به خانه علامه طباطبایی میروند. از علامه سؤال میکنند: این روزها به چه مشغول هستید؟
ایشان میفرماید: مرحوم مادرم را در عالم رؤیا دیدم. مادرم به من گفت: محمد حسین! چیزی بنویس که این جا بازار داشته باشد. از مادرم سؤال کردم: چه چیزی آن جا بازار دارد که من بنویسم؟ گفت: قرآن به همین دلیل مشغول نوشتن تفسیر قرآن هستم.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍افلاطون را گفتند:
چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت دل بر آنچه نمی ماند، نمی بندم !
فردا یک راز است، نگرانش نباش.
دیروز یک خاطره بود،
حسرتش را نخور
و امروز یک هدیه است ،
قدرش را بدان و از تک تک
لحظه هایت لذت ببر !
از فشار زندگي نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل ميکنه ...
نگران فردايت نباش
خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست ...🌱
ما اولين بار است كه بندگي ميكنيم.
ولى او قرنهاست که خدايى ميكند پس به خدايى او اعتماد كن و فردا و فرداها را به او بسپار...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
▫️شیطان و موعظه ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ علیه السلام
▪️ﺭﻭﺯﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﻛﻠﺎﻫﻰ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻛﻠﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ؟
▫️ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺑﭙﺎﺱ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻘﺎﻭﻡ ﻭ ﺗﻘﺮﺏ ﺗﻮ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﻨﻢ، ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺘﻰ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺩﻟﻬﺎﻯ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﻴﺮﺑﺎﻳﻢ، ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻛﺪﺍﻡ ﻋﻤﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺁﺩﻡ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻴﺮﻩ ﻣﻴﺸﻮﻯ؟ ﮔﻔﺖ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎﺭﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ.
▪️ﻳﺎ ﻣﻮﺳﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺑﻴﻢ ﻣﻴﺪﻫﻢ:
یک اینکه ﺑﺎ ﺯﻥ ﺍﺟﻨﺒﻰ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻜﻦ ﭼﻮﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﻴﺎﻧﺪﺍﺯﻡ،دوم اینکه ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻰ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻔﻮﺭﻳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻩ، ﻭ سوم ،ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﺖ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻯ ﺑﺰﻭﺩﻯ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﺼﺮﻓﺶ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺍﻟﺎ ﻣﻨﺼﺮفت ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر بدلیل طبع آرامی که داشت با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش رابه وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه اي رسیدند.
موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید:
«چرا ایستاده اي تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟»
موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.»
شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.»
موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.»
شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خودرا بر عهده گیر.»
چون پیمبر نیستی پس رو براه
تا رسی از چاه روزی سوی جاه
تو رعیت باش گر پادشاه نیی
خود مران چون مرد کشتی بان نیی
مثنوى معنوى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍سلطان سلجوقی بر عابدی گوشهنشین و عزلتگزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمیدانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم.
حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم، زیرا من کسی را کشتهام که تو اسیر چنگال بیرحم او هستی.
شاه با تحیر پرسید: او کیست؟
حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشتهام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمیخواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است.
شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد.
شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند.
پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟
جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن میرسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات میدهد و به آن میرسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است.
گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان میبینی مرا میکشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بندهات بینیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمیتوانم برسانم. ای بینیاز مرا به حق بینیازیات قسم میدهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بینیازیات سوگند میدهم رهایم کنی.
شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح میدهم. شاه با چشمانی اشکآلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بینیاز مرا هم شفا داده و بینیازم از خلایقش کند.
جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍🏻بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هرروز صبح زود خدمت انوشیروان میرفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان میگفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامیاش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباسهایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.
صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمیگفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار میشدم و به درگاه پادشاه میآمدم، من کامرواتر بودم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
تجسم تند خویی
مرحوم ميرزا علی آقای شیرازی از شخصیتهای بزرگی است که مرحوم آیت اللّه بروجردی ایشان را دعوت میکردند تا برای فضلای حوزۀ علمیه قم درس اخلاق بگوید. مرحوم شهید مطهری به این مرد بزرگ ارادت عجیبی داشته است. ایشان در کتاب «عدل الهی» به مناسبتی مینویسد: یک روز میرزا علی آقای شیرازی با چشم گریان به سر درس آمد. میخواست درس را شروع کند که گریه امانش نداد.
گفتیم چه شده است؟ فرمود: دیشب خواب دیدم از دنیا رفتهام مرا به خاک سپردند. شب اول قبر و وقت سؤال نکیر و منکر فرا رسید، دیدم یک سگ وارد قبر من شد. همان جا متوجه شدم که این سگ تجسم تند خویی من است. حاج میرزا علی آقای شیرازی که آقای مطهری عاشق ایشان بود، این طور میگوید آن وقت ما دل مان به چه چیزی خوش باشد.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍به سلیمان پیامبر گفتند: آب حیات در اختیار توست میخواهی بنوش. سلیمان با بوتیمار در این باب مشورت کرد و بوتیمار عرض کرد: اگر فرزندان و دوستان هم از این آب بهرهای داشته باشند چه بهتر، وگرنه چه ثمر دارد این زندگی که هر چهار روزی فراق و مرگ یکی از عزیزان را دیدن؟
بگو به خضر که از عمر جاودانه تو را
چه حاصل است بجز مرگ دوستان دیدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✨️ تربیت در کلام علما
❇️ یادم هست وقتی که بچه بودم، وقتی همه در خانه به خواب میرفتند، آخر شب میآمدم خدمت پدرم. ایشان قصههای پیغمبران را در همان طفولیت برای من نقل میکرد و گاهی مثلاً یک قصه چندین شب طول میکشید و همینطور مقید بودم و گوش میکردم.
*🔸 اینها کارهای موثری است. یعنی پدر و مادر یکی از خدمات بزرگی که به فرزند میکنند همین است که سرگذشت اینها را برای طفل بیان کنند. این در وجود طفل از همان طفولیت اثر میگذارد. در اخلاقش، کردارش، رفتارش، در عبادتش، نمازش، روزهاش اثر میگذارد و همۀ اینها را اصلاح میکند.*
" آیت الله حائری شیرازی (ره) "
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
⚜ ذکر صالحین ⚜
💠بانویی که به خاطر حجاب، امام زمان (عج) را دید
🔸یکى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنکه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می کند ایشان فرمودند: در یکى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده کردم که از خانه ى نزدیک آن مسجدى که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه کوچک و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى می تابید.
در زدم وقتى در را باز کردند، مشاهده کردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه در یکى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده کردم که پارچه اى سفید بروى آن کشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من می گردى و رنج ها را متحمّل می شوى ؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من دنبال شما بیایم !
🔸بعد فرمودند: این بانوئى است که در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!
📗گوهر صدف، ص 48
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍یکی از علمای بزرگ شیعه که همه نامش را شنیده اند، علامه ملا محمد تقی مجلسی است که از علمای بزرگ شیعه است. ایشان شاگردی به نام ملا صالح مازندرانی داشت که برای شرکت در درس علامه مجلسی از مازندران به اصفهان رفته بود.
ایشان بهترین شاگرد علامه مجلسی بود. مرحوم حاجی نوری مینویسد:
شرحی که ایشان بر «کافی» شریف نوشته است بهترین شرح «کافی» است.
ملا صالح مازندرانی در درس علامه محمد تقی مجلسی شرکت میکرد. یک روز استادش به او گفت: نمی خواهی ازدواج کنی؟ گفت: ما غریب هستیم و وضع مالی خوبی هم نداریم. گفت: به من اجازه میدهی اقدام کنم؟ گفت: شما استاد ما هستی، هر طور صلاح میدانید.
علامه شب که به خانه آمد، نزد دخترش که اهل فضل و دانش بود و آمنه بیگم نام داشت رفت و گفت: دخترم یک خواستگار برایت پیدا کرده ام. در فقر نمره اش بیست، ولی در فضل و کمال هم نمره اش بیست است. راضی هستی یا نه؟ رضایت تو شرط است. اگر همۀ عالم راضی باشند و دختر راضی نباشد فایده ای ندارد.
این دختر فهمیده گفت: پدر جان فقر عیب نیست. فضل و کمال و
اخلاق مهم است. من راضی هستم. عقد را خواندند، تمام شد. این خانم به قدری اهل علم بود که ملا صالح مازندرانی میگوید: شبها وقتی کتاب را باز میکردم تا مطالعه کنم، گاهی به جایی میرسیدم که دیگر نمی توانستم مطلب را حل کنم. کتاب را باز میگذاشتم تا استراحت کنم. صبح که بلند میشدم میدیدم همسرم نخوابیده است. دیده من به این جا رسیدم و متوجه نشدم، مشکل علمی مرا حل کرده و پاسخش را نوشته است.
این خانم در این حد با کمال و فضل بوده است. از آن طرف هم میفهمد فقر عیب نیست. آن وقت نتیجۀ این ازدواج فرزندان صالح و ذریه طیبه ای است که نسل اینها عده ای از علمای بزرگ هستند.
📚 داستان های سمت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
#نماز_شب
♨️عنایت امامزمان(علیهالسلام)به نمازشب❗️
🔸ترک نماز شب در بیان ائمه اطهار( علیهالسلام) بسیار مذمت شدهاست. حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) در موارد متعددی خطاب به کسانی که توفیق تشرف خدمت ایشان پیدا کردهاند، فرمودهاند:
🔅" ننگ است برای شیعیان ما که نماز شب و شببیداری نداشته باشند."
🔸از مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی نقلشده است:
" روزی در راه زیارت گم شدم و بالاخره تا نزدیک مرگ بیتاب گشتم. با توسلی به امامزمان( ارواحنافداه) حضرت به سراغ من آمدند، و مرا نجات دادند و فرمودند: ننگ است بر شیعیان ما که نماز شب نداشته باشند."
🔸نماز شب، مستحب است اما هر امر مستحبی را نمیتوان بهسادگی ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او نزد فرشتگان مباهات میکند و به واسطه نافلهی شب وی را میآموزد، هیچگاه از خواندن آن غافل نمیشود.
انجام واجبات وظیفه سالک است و علاوهبرآن ثواب دارد. باعث تقرب میشود اما قرب بالاتر و مقام محمود بر اثر اهمیت به مستحبات نصیب سالک میشود. ازاینرو در تعالیم دینی، مستحبات و خصوصا نماز شب به قرب نوافل تعبیر شده است.
📒خانه خوبان، شماره 25،ص1
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفرج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
✍️روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ، افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن میگفت. در میان سخن گفت: امروز فلان مرد از تو بسیار خوب میگفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است.
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرود برد و سخت دلتنگ شد.
آن مرد گفت: ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟
افلاطون پاسخ داد: ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید. ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کردهام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه
✍جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینهی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت
حکایت پند آموز جالب و زیبای کورحقیقی
« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📱 آدرس سایت و شبکههای اجتماعی
🆔 @anwartohid_ir
🌐 www.anwartohid.ir
◉✿ #موسسه_انوار_توحید ✿◉
--------------------------------------------------------------
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج