باید و نبایدهای کاربرد یک ضمیر در شعر بخش آخر در پاره‌ای موارد کاربرد ضمیر پیوسته (من) به اقتضای وزن یا قافیه و ردیف شعر ضرورت دارد. مثلاً در این تکه از شعر فروغ، ضرورت وزنی کاربرد "من" را ناگزیر ساخته است: اگر به خانه‌ی من آمدی (مفاعلن فعلاتن مفا) ولی در ادامه: برای من ای مهربان چراغ بیار کاربرد ضمیر جدا (من) - ولو به ضرورت وزن -  چندان موجه نیست و استفاده از ضمیر پیوسته به شیوایی کلام می‌افزود: برایم ای مهربان... اما سعدی در این بیت: گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من مهر از دلم چگونه توانی که برکنی؟ پس از کاربرد ضمیر جدا در مصراع اول، هوشمندانه در مصراع دوم ضمیر پیوسته به کار برده است (مهرم)  همان‌طور که اخوان در این تکه از شعر زمستان: مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین/ سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای در جاهایی نیز به اقتضای وزن شعر و ساخت زبان، شاعر ناگزیر از به کار بردن ضمیر جداست اما اگر دقیق بنگریم، در این‌گونه ساخت‌های زبانی کاربست هر دو نوع ضمیر (پیوسته یا گسسته) از لحاظ ساخت آوایی موجه و پذیرفتنی است: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا رنج این جهان باشد/ مولوی یوسف من! زیر لب تا کی گذاری خال نیل؟ این کبوتر در خور چاه زنخدان تو نیست/ صائب   نان حسرت خورم و جامه‌ی حسرت پوشم کِرم سیبم، خورش و پوشش من هر دو یکی‌ست/ طالب آملی چه کنم در سرشت من این است وز ازل سرنوشت من این است/ جامی در بسیاری موارد، کاربرد ضمیر جدا، لازمه‌ی رعایت قافیه و ردیف شعر است: پدر آن تیشه که زد بر خاک تو زد دست اجل تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من... یوسف کنعانی من... مه زندانی من / پروین اعتصامی در برخی از این نمونه‌ها چنانچه پیش‌تر گفته شد، تکیه بر روی (من) است و کاربردش ناگزیر،  و در جاهایی هم ضمیر پیوسته خوش‌تر می‌نشیند ولی در مجموع، نظام موسیقیایی حاصل از قافیه و ردیف این کاستی را جبران می‌کند. گاه نیز کاربرد ضمیر جدا اقتضای ردیف شعر است ولی اگر ضرورت ردیف هم نبود باز  ضمیر جدا، بهتر و بایسته‌تر از ضمیر پیوسته است: دوباره راه غنا می‌زند ترانه‌ی من دوباره می‌شکفد شعر عاشقانه‌ی من/ منزوی بگذار بگذرم که شب رفتن من است فردای من همین افق روشن من است ای همسفر تو در تب ماندن بمان، ولی من می‌روم که هستی من رفتن من است                              محسن حسن‌زاده لیله‌کوهی در جاهایی شاعر با اندکی دقت و زبان‌ورزی توانسته است/ می‌تواند بیان را از  "من" زائد مبرا سازد. مثلاً حافظ در این بیت: رشته‌ی تسبیح اگر بگسست، معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین‌ساق بود استفاده از سازه‌ی کهن "اندر" را به کاربرد ضمیر جدا (دست من) ترجیح داده است تا سیاق طبیعی زبان رعایت شده باشد. در این بیت: نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای پستی گرفت همت من زین بلند جای/ مسعود سعد شاعر به راحتی می‌توانست بگوید: پستی گرفت همتم از این بلند جای در این بیت: کیست که پیغام من به شهر شروان بَرد؟ این سخن من بدان مرد سخندان برد؟/ عبدالرزاق اصفهانی با توجه به من در مصراع اول، "سخن من" دلپذیر  نیست. چه بهتر که شاعر می‌گفت:   این سخنم سوی آن مرد سخندان برد در اینجا: شب‌ها بر گاهواره‌ی من بیدار نشست و خفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه‌ی گل شکفتن آموخت/ ایرج میرزا "لبخند نهاد بر لبانم" بهتر و شیواتر نیست؟ در این بیت سایه: دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری شاعر می‌توانست با استفاده از "که تحبیب" (که با فضای عاطفی شعر هم سازگار است) بگوید:  دلکم چه حیف بودی... اگرچه ممکن است بعضی‌ها این تغییر  را از حیث سبک و زبان نپسندند. منزوی در این بیت: شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود بهتر آنکه می‌گفت: شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کامم وای! فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود. (این نوشتار، خلاصه‌ای از مطالب یک درسگفتار کارگاهی برای تعدادی از شاعران جوان و نوجوان بود.) ❄️☃️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌