💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
📚پارت۸۳
✍به راستی زینب سلاماللهعلیها کیست...
اینهمه داغ دیده، برادرش را که بند قلبش به قلب او وصل بوده در پیش چشم او ذبح کردند و او اینگونه رجز میخواند. همانا که صبر خجلت زده زصبر زینبی ست
عمر سعد چشم غره ای به سپاه می رود و میگوید:
_او را ساکت کنید که اگر ساکت نکنید، کل سپاه را هم اینک از راه به در میکند و بر ما میشوراند..
شمر میگوید:
_چه کنیم؟!
ناگاه فکری شیطانی به مخیلهاش میرسد...
زینب از نسل حیدر کرار است، غیرت در این خانواده میجوشد، همانطور که غیرت فاطمی، زهرا را به پشت در کشاند و فدایی علی نمود، غیرت زینبی هم او را از رجز خوانی می اندازد.
_زینب اینک مرد کاروان حسین است پس به خیمه ها حمله برید که زینب را از خطبه خواندند بیاندازید
نانجیبان با آتش در دست به سمت خیمه ها حمله میکنند،زینب نگاهی به پشت سر میاندازد و فریاد میزند:
_وای من! علی بن حسین را دریابید...
زینب با سرعت به طرف خیمه ها میرود و میبیند که لشکر کوفه به زنها و کودکان هم رحم نمیکند و آتش به خیمهها انداخته، زینب همانطور که به سمت خیمه سجاد میرود، فریاد میزند:
_همگی از خیمه ها بیرون آیید، عزیزانم! در بیابان پخش شوید که دست این نانجیبان به شما نرسد.
بچهها هراسان و بدون کفش به بیابان میریزند، یکی دنبال عبا و روسری هست😭 و آن دیگری گوش کودک را برای غنیمت گرفتن گوشواره پاره میکند.😭
یکی خلخال از دست فاطمه کوچک میرباید😭 و آن یکی چادر زنی را میکشد..😭
هیاهویی به پا شده....
زینب به سمت خیمه سجاد میرود و خوب میداند که سجاد ذخیره خدا در روی زمین است، حجتی است از حجتهای دوازده گانه، پس باید همچون مادرش زهرا تا پای جان از ولایت زمانش دفاع کند.
زنها و کودکان بر سر زنان کمک میطلبند اما کسی نیست که به ناموس رسول خدا مدد رساند،
ناگاه از بین کشتگان مردی بلند میشود، انگار ندای معصومانه کودکان او را دوباره زنده کرده، درست است او "سوید" است، همانکه صبح امروز به میدان رفت و وقتی از اسب سرنگون شد، همگان فکر کردند که مرده است اما او بیهوش شده،اینک با هیاهوی کودکان به هوش می آید ، اطرافش را نگاه میکند،
وای من عباس...علیاکبر... عون... محمد... همهٔ یاران و رفقا رفته اند...خدای من زینب...کودکان کربلا را ببین که حرامیان دورشان قهقه زنان میگردند، سوید شمشیر میکشد و به سوی سپاهی که به خیمه ها حمله کردهاند حمله میکند، تعدادی را به درک واصل میکند و سرانجام در یک حمله دسته جمعی از سمت سپاه کفر، به شهادت میرسد و عنوان آخرین شهید دشت نینوا را سوید از آن خود میکند.
سپاهیان ترسیده اند...
خدای من مردهها زنده میشوند، نکند حسین هم زنده شود، پس به دستور عمر سعد ده نفر با اسب های تازه نعل شده به پیکر بی جان حسین ، اسب میتازند ...😭😭😭😭😭
ادامه دارد...