حقِ نمک....
یادی بکن از آرزوهایِ محالت
از آنچه میدیدی به رویا و خیالت
یک نوجوانِ روستایی بودی آن روز
از روستاییهای پاک و با اصالت
تو نوجوانی بودی و آن روزها بود
یک پنجمِ امروز، شاید، سن و سالت
در حد هِجّیِ الفبا بود آن روز
دانستههای فوت و فَنِ فوتبالت
جمهوری اسلامی ایرانم آن روز
بخشید در راهِ سرافزای، مجالت
آورد تهرانت که در اوضاعِ بهتر
ورزش شود اسباب تکمیلِ کمالت
آن روزها ایران کنار اهل بوسنی
در جنگ بود و تو میان شور و حالت
در ساختار خلقِ حزبالله، ایران
بود و تو فکر میوههای سبز و کالت
کمکم شدی مشهور با یاری ملت
هموار شد کمکم مسیر انتقالت
ایران میانِ جنگ لبنان بود آنروز
تو در مسیر شهرت و فُرم جمالت
آن روزها کمکم سبیلت رفت از دست
شد طبق مُد کمکم جمال بیمثالت
ایران برایت بنز وارد کرد آن روز
با آن چه پُزها که ندادی پیش خالت
تو افتخارِ ملی ایران شدی و
دادند بهر افتخاراتت مدالت
درگیر داعش بود ایران و تو هر دم
با وامها افزوده شد بر پول و مالَت
شد ثروتِ ایران به دُکّانت ،جواهر
رونق گرفت از لطف ایران اشتغالت
ایران اسیر فتنه بود اما تو آن روز
تغییرِ فاحش کرد رفتار و خصالت
بازیچهی دشمن شدی در فتنهها و
ماند از بزرگیهای تو تنها حِقالَت
ایران به تو خوبی نمود و گفت، باشد
هر چیز که از سفرهام خوردی حلالت
اما نمک خوردی نمکدان را شکستی
آقای دایی نیست این رسمِ عدالت
میپرسی از یاریِ حزبالله حالا
بوی خیانت میدهد خیلی سوالت
همراه حزبالله لبنان گر نبودیم
داعش تو را میکُشت با اولاد و آلَت
در زیر تیغ داعشیها دیده میشد
در لحظههای جان سپردن بال بالت
ایران و حزبالله در یک جبهه هستند
در جبههی رمیِ پلیدی و رذالت
یاری حزبالله یعنی یاریِ خود
این را بفهمان بر کَسانِ هم پیالهات
در موضعِ حقند جانا "شهریار"ان
در موضعِ حق باش جانا با خصالت
دارد برای دایی اسطوره، خیلی
این حرفهای سست و پوشالی، خجالت
فرزند میهن حامی نام وطن باش
سرمایهیِ این خاک رفته در قِبالت
#سلبریدی#علی_دایی#حزب_الله#احمد_رفیعی_وردنجانی@asharahmadrafiei