. علیه السلام بر سر سجاده خورشید است در حال قیام ناگهان دزدانه شب آمد روی دیوار و بام فرصت اینکه عبا بر دوش بگذارد نداد هان مگر پیک اجل بوده است در بیت امام نه اگر پیک اجل هم بود بی اذن دخول حق ندارد تا شود داخل در آن دارالسلام جای دارد هر مسلمان خاک غم ریزد به سر پا نهاده کافری خون ریز در بیت الحرام قلب یاسین خون شده با گریه ی روح الامین ناکسان قرآن ناطق را نکردند احترام ای ملائک بال بگشایید بر خاک زمین پا برهنه می‌رود در کوچه آن والا مقام او زنسل ذوالفقار است و بود مامور صبر صبر باید داشت چون شمشیر مانده در نیام این مصیبت نسل در نسل آمد از غصب فدک این مصیبت می‌رسد کم کم به روز انتقام ✍ .