eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. (ع) در آشیانه ، مرغ آمینی پرش ریخت گرم نیایش بود و دشمن بر درش ریخت در کوچه با پای برهنه ، دست‌بسته آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت روزی که آتش در سرایش شعله‌ور شد اشکی به یاد مادر غم‌پرورش ریخت -در- سنگری مابین دشمن بود و مادر آن در شکست و سوخت و روی سرش ریخت در کربلا ریگ بیابان دور ارباب گودال خون شد نیزه هم بر پیکرش ریخت روح از تنش با قتل صبر آرام می رفت تا این که شمر آمد نظام حنجرش ریخت پیش سرش در شام، دشمن باده خورد و آنچه که باقی ماند را روی سرش ریخت از بین آن نامحرمانِ مست ، یک آن مردی کنیزی خواست قلب دخترش ریخت .
. (ع) وقتى كه آتش سائل دامان در باشد بايد به ارث مادرى مشتاق تر باشد ای کاش میشد صفحه تاریخ را سوزاند وقتی طناب و شعله سر خط خبر باشد حتّى طناب اينجا براى رفع حاجاتش می‌خواهد اول شخص عالم در سحر باشد هرگز ندیده هیچکس حاجت روایی ها در خانه شیخ الائمه مختصر باشد طوفان غربت در مدينه اين چنين ميخواست تا صورت سجاده اش از غصه تر باشد وقتى عبا از روي دوشش بر زمين افتاد جبريل آمد تا برايش بال و پر باشد نیش و كنايه بيشتر از هر كسى ميخواست در ماجراى تلخ كوچه خيره سر باشد از روضه های فاطمه این قوم میدانست این بار باید هیزم در بیشتر باشد با دست بسته مثل حيدر می‌برند او را تا سهم قلب شيعيانِ خون‌جگر باشد دنیای فانی کار دستت داده بانو این هم زبانی کار دستت داده بانو از سرفه هایت خوب معلوم است زهرا خانه تکانی کار دستت داده بانو دستی به پهلو داری و دستی به دیوار قد کمانی کار دستت داده بانو هم زخم بازو شانه را بي بال و پر كرد هم ناتوانی کار دستت داده بانو در پیش چشمان حسن می دیدم آن شب زخم تبانی کار دستت داده بانو هر روز گل می چینی از پیراهن خود این باغبانی کار دستت داده بانو خانه تکانی ، قد کمانی ، ناتوانی در این جوانی کار دستت داده بانو ..
. (ع) ششمین سوره‌ی صحیفه ی عشق رزق هفت آسمان به دستانت منبرت بر فراز نُه فلک است دانش بیکران به دستانت حرفهایت بشارت محض است صادق‌آباد شد دلِ متروک شرحِ " عنوان بصری" ات آقا؛ شده فانوس راه اهل سلوک غرق حیرت تمام مسئله هاست پلک برهم زدی! همه حل شد از جهان و شگفتی اش گفتی مست توحید تو "مفضّل" شد آتش عشق تو گلستان و... جورِ این عاشقی کشیدن داشت حالِ "هارون‌مکّی" ات عشق است حال مجنون تو خریدن داشت رفتنت تا عراق حکمت داشت رفته ای سرّ حق بیان بشود قسمت این بوده در زمان شما قبر جدت علی عیان بشود از همان ابتدای روز اَلست نام ما "ایلِ حیدری" شده است سربلندیم ما از این رو که مذهب شیعه جعفری شده است تا شعائر به دست ما برسد روضه ی خانگی به پا کردی با دَمِ یا "ذَبیح العطشانت" خانه را صحن کربلا کردی ای مراد قبیله ی باران تو به ما‌ شوق آسمان دادی راه پرواز تا خدا را با؛ جگر سوخته نشان دادی از غمت ای عزیز پیغمبر آسمان و زمین عزادارند علما پابرهنه می آیند عرفا مثل ابر می بارند .
. ایام در کوچه ی داغ؛ نیمه ی شب بودی پیوسته به یاد عمّه زینب بودی در وقت دویدنت به دنبال اسب در فکر تن ِبه زیر مرکب بودی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. از صحنه ی قتل خویش برگشت در خانه دو چشم منتظر داشت عمامه ی خویش را تکاند و یک دو سه قدم به زور برداشت دستی به محاسنش کشید و آبی به سر و به صورتش زد تا آب ز حنجرش گذر کرد از طفل رباب یادش آمد پیچید صدای زوزه ی تیر با ناله ی خرخر گلویش برگشت به سمت خیمه اما باباش کشید عبا به رویش لالایی علی بخواب مادر ای طفلک بی خوراک رفته ای خاک دو عالم سر نیزه در چشم تو باز خاک رفته      ✍ .
. بياموزند تا در مكتبت، مردم صداقت را به‌نام تو سند كردند شش دانگ ولايت را تورا از شش جهت خواندند مولای ششم چونكه به‌دست خويشتن داری زمام كلّ خلقت را به‌ميليونها چنان سقراط يا صدها چنان لقمان عطا كردند از دريای تو يک قطره حكمت را ميان آن همه شاگرد هم باشی غریبی تو نميفهمند وقتی اين جماعت شأن عصمت را هَلِ الدّين، غير حبّ و بغض، مذهب چيست غير از اين؟ خدا از ما نگيرد اين ولايت، اين برائت را تو از بس از حسين و كربلا رفتن به‌ما گفتی به‌پا كردی درون سينه‌ها شور قيامت را گرسنه، تشنه، خا‌ک‌آلود، غمگين زائرش گشتی چه خوب آموختی بر شيعيان رسم زيارت را نمی‌ماند گنه كاری ميان عرصه‌ی محشر اگر در پای ميزان رو كنی حكم شفاعت را اگر می‌گفت يازهرا كسی در پيش روی تو عوض می‌كرد ياد پهلويش حال و هوايت را پس از زهرا گمانم رسم شد در شهر پيغمبر بسوزانند در آتش، درِ بيت سيادت را شبانه با سر و پاي برهنه، بُردن از خانه ز حدّ خود به در كردند نامردان جسارت را به هرگامی كه میرفتی بسوی قصرِ آن ملعون گمانم با دو چشم خويش میدیدی شهادت را عذاب اوّلين و آخرين بادا بر آن قومي كه سوزاندند از كين قلب خورشيد امامت را كلام آخرت وقف نماز با توجّه شـد عجب شرمنده‌ی خود كرد اين حرفت عبادت را ✍ .
. عمریست برای دل خود روضه گرفته بردند برای همه دنیا خبرش را غمنامه‌ای از سرخی چشمان ترش را هم سنّ زیادش سبب خستگی‌اش شد هم شعله زده زهر تمام جگرش را آن‌قدر‌ تنش آب شده گوشه‌ی بستر دیدند همه حال بد محتضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پر کرده غم کوچه فضای سحرش را سخت‌ است برایش که فراموش نماید آن مادر و آن ناله ی در پشت ِ درش را ✅محمدحسن بیات لو .
. 💢 دل عرش خدا سوزد به حال خسته ی این مرد 💢 دل عرش خدا سوزد به حال خسته ی این مرد خدا خون گریه کرده با دو دست بسته ی این مرد نفس هایش به تاب و تب، در آشوب است و جان بر لب شبانه پابرهنه می دود حیران، پی مرکب شبیه کوه با دستان بسته بر زمین می خورد به هر افتادنش در کوچه،زخمی بر جبین می خورد به یاد ریسمان بر گردن شیر خدا می سوخت شبیه خیمه های سوخته در کربلا می سوخت عرق ریزان امامی که زمین می خورد در کوچه خودش می گفت در روضه که نفرین باد بر کوچه و حالا روضه خوان کوچه ها خود روضه ای دارد امامِ بی امامه، بی عبا،خود روضه ای دارد میان کوچه ای که روضه اش را سال ها خوانده به یاد مادرش، در بُهت خونینی فرو مانده کسی که با علی و مجتبی یک عمر درد مشترک دارد دلش از ماجرای کوچه و سیلی ترک دارد پس از آتش به یاد آتش آن خانه می سوزد به یاد مرتضی و غربت ریحانه می سوزد و می فرمود از من خانه ای گر سوخته، تنها ولی مادر خودش هم سوخت مثل خانه اش آنجا ۱۴۰۴✍ .
. غربت ببین از آنهمه شیعه یکی نبود... در تاب رفت گرچه از آن زهر بی امان تشتی طلب نکرد که ریزد جگر در ان شیخ الائمه ساکت و آرام و بی صدا در کنج خانه چشم فرو بست از جهان غربت ببین از آنهمه شیعه یکی نبود باشد کنار بستر آقای شیعیان داغ مدینه بر جگرش بود جان سپرد داغ مدینه چیست همان مادر جوان پس کوچه های شهر دلش را شکسته بود دیوارهای کوچه همه بود روضه خوان شهر مدینه شهر زمین خورده ها شده این است روضه ای که شرر میزند به جان هفتاد سال گرچه به مادر گریسته هفتاد سال سوخته از آن قد کمان اما ندیده مادر خود را به روی خاک هرگز ندیده ضربه ی سیلی ناگهان پایی به روی چادر مادر ندیده است او را ندیده زخمی و مجروح و ناتوان هرگز ندیده در وسط گیرو دارها یاس شکسته ای که شود رنگ ارغوان فرق است بین انکه غمی را شنیده است با آنکه دیده است خودش را در ان میان آری حسن همانکه سر شانه های خود تا خانه برد مادر خود را کشان کشان حق داشت پس اگر جگرش بین تشت ریخت جز او ندیده بود کسی غصه انچنان حق داشت شاعری که برای غمش سرود این بیت ناب را که شده ذکر روضه خوان در تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد آن تشت را زخون جگر باغ لاله کرد ✅محمد جواد مطیع ها ۱۴۰۴ .
. علیه السلام بر صورتم که آینه ی وجه فاطمه ست سیلی به پیش دختر درد آشنا مزن با دسته بسته می بریم،نیست غصه ای ضرب لگد به روی تنم بی هوا مزن برمن بگو هرآنچه که خواهی،ولی بیا دیگر سخن ز مادر قامت دوتا مزن با ناسزا و طعنه و دشنام های خود آتش دگر به زاده ی خیرالنسا، مزن دیگر نمانده تاب و توانی به تن مرا اینقدر تازیانه بر بدنم، بی حیا مزن آتش ز سوز زخم زبان های خود دگر بر من که خونجگر شدم از غصه ها مزن چشمان پر ز آب من از داغ دیگر است از غصه های کشته ی کرببلا،مزن خواهر ز روی تل به برادر خطاب کرد پیش نگاه مادرمان دست و پا مزن ای شمر بی حیا، به لبانش نگاه کن خنجر به روی حنجر خون خدا مزن چیزی نمانده از بدنش، لااقل بیا رأس بریده را به سر نیزه ها مزن ✍ .
. روزگار این چنین نمی ماند ! برق گلدسته ها دم مغرب چه جلال و چه شوکتی دارد ! هر رواقی که پای بگذاری فرش تبریز قیمتی دارد هنر دست اصفهانی هاست آینه کاری ظریف بقیع عطر ناب برنج ایرانی به مشام آید از مُضیف بقیع در تلاقی نور و آیینه حرمی بی مثال می بینیم در کنار ضریح ام بنین معجزاتی محال می بینیم ! بین لبخند و اشک زائرها شور نقاره ها شنیدنی ست ازدحام فقیرهای غنی دم باب الکریم دیدنی ست چشم های مدینه مبهوت ِ دسته های عظیم سینه زنی ست عهده دار مراسمات حرم آستان مقدس حسنی ست قُم به حُکم ادب ، سرِ تعظیم بر نمی دارد از قدوم بقیع می شود آرزوی طُلابش حوزه ی باقرالعلوم بقیع روزگار این چنین نمی ماند ! پیش رو لحظه های شیرینی ست عصرها ، صحن حضرت صادق محفل شاعران آیینی ست ۱۴۰۴ علیه_السلام .
. شاگرد درس صادق آل محمّدیم دل می زنم دوباره به دریای دیده ها سر میزنم به خانه حسرت کشیده ها ما را خیال منزل محبوب هم نبود خاکیم، خاک راه به مقصد رسیده ها لالیم و در سرای علی ناله می کشیم از نسل آتش جگر داغدیده ها ما شعله می کشیم و همه گریه می کنند با یاد داغ فاطمه آتش چشیده ها تا پای حوض کوثر همراه می شود با روضه دیده ها، دل روضه شنیده ها دنبال گریه ایم که در رفت و آمدیم شاگرد درس صادق آل محمّدیم _ وقت حسین گفتن ما جلوه می کند هر جا شدیم عبد‌‌، خدا جلوه می کند گرچه مدینه است مزار منوّرش در روضه های کرب و بلا جلوه می کند در این صدا، سکوت قیامت مشخص است از این سکوت محض، صدا جلوه می کند اِی که چنین بدون عبا می کشانی اش در این لباس، آل عبا جلوه می کند تن را به راه می کشد و آه می کشد در بین کوچه فاطمه تا جلوه می کند چون بوده بر تمام دلایل دلیل هم افتاده از نفس زدنش جبرییل هم _ در کار خلق، آینه ربّ دوان دوان دنبال صبح صادق ما، شب دوان دوان خاکم به سر نشسته به زین دشمن علی او پا برهنه در پی مرکب دوان دوان از پیشِ رو حمایت زهرا به انتظار از پشت سر دعای مجرّب دوان دوان دارد به روی صورت او اشک می دَوَد او هم به یاد روضه زینب دوان دوان ما را دوباره بُرد به گودال قتلگاه رفتیم پیش صاحب مذهب دوان دوان از خیمه گاهِ اهل حرم کیست می دَوَد؟ این با وقار دخت علی نیست می دَوَد؟! ___ این تن نخورد زخمی و آن تن هزار زخم هر کس شمُرد، ناله زد اِی بیشُمار زخم اِی وای... با سر از سر زین خورد بر زمین وقتی که زد به پهلوی او نیزه دار زخم صورت به رمل داغ بیابان نهاده بود از بسکه خورد در وسط گیر و دار زخم دست پیاده ها به تنش می کشید تیغ می زد به نعل اسب به رویش سوار زخم زخم زبان شمر و سنان خورد بر دلش تا روز حشر بر جگرش یادگار زخم از آنهمه عزیز به بر هیچکس نداشت یا ایهاالرسول، حسینت نفس نداشت -  ۱۴۰۴✍ علیه_السلام .