. و روضه‌یِ علیه السلام یا صاحب‌َالزّمان چقَدَر غم کشیده‌ای هر روضه‌ای که می‌شنوم را تو دیده‌ای هر روز پیشِ چشمِ تو تکرار می شود بر رویِ نیزه رفتنِ رأسِ بریده‌ای تو شاهدی که می‌زند او تشنه دست‌وُپا تو روضه‌خوانِ پیکرِ در خون تپیده‌ای دیدی چگونه چَنگ به مویِ سرش زدند خنجر کشید و داغِ عجیبی چشیده‌ای پیشِ تو نیزه بر دهنَش ضربه می‌زند تو آهِ جدِّ خورده لگد  را شنیده‌ای با عمّه رویِ تلِّ بلا گریه کرده‌ای با شاه رویِ خاکِ بیابان خزیده‌ای بی‌تابِ داغِ غارتِ خلخال وُ معجری پایِ برهنه از پیِ طفلان دویده‌ای تن نامرتّب است و بر آن سمِّ مَرکب است محزونِ ندبه‌یِ مَلَکی قد خمیده‌ای ✍ .