آفتابگردان🌸 به نام خدای مهربون❤️ یکی بود یکی نبود یه باغ بزرگی بود که داخلش پرازگل های زیباورنگارنگ بود؛ 🌸🌷🌻🌼🌸🌺🌷🌹💐 هرروزصبح خورشید خانم ؛طلوع میکرد بانوازشش گل هاروازخواب نازبیدارمیکرد🌕🌕🌕🌕 وباغبان مهربون بااب پاش به اونهااب میداد ،و گل ها باطراوت وشاداب میشدن. وباهم میگفتن ومیخندیدن وبرای نشان دادن زیباییشون باهم مسابقه میدادن☺️☺️☺️ بین این گلهای زیباوقشنگ یه گل افتابگردون بود ؛🌻🌻🌻 که خیلی مغروربود ،وباهیچ کدوم ازگل هادوست نبود ومیگفت :من ازهمه ی شمازیباترم!!! 😂😂 هرروز وقتی زنبورهای عسل میومدند وروی گل هامیشستن تاشهدگل هاروبمکن.🐝🐝🐝🐝🐝🐝 گل افتابگردون بااونهادعوامیکرد وومیگفت حق ندارید روی گلبرگ های من بشینید😖😖😖 چون اونهاخراب میشن ومن زیباییم روازدست میدم، زنبورهاهم ناراحت ووزوزکنان ازروی گل افتابگردون بلندمیشدند!!! یه روزصبح که خورشید خانم باتابش نورهای طلاییش گل هارونوازش میکرد تاازخواب بیداربشن❤️❤️❤️ گل افتابگردون یه جیغی زد ،وگل های دیگه باترس ازخواب بیدارشدن .😲😲 وبه گل افتابگردون نگاه کردن ودیدند واااای!!! یه پیچک به دورافتابگردون پیچیده شده ،😳😳😳😳 گل افتابگردون نمیتونست تکون بخوره وهمش گریه میگرد😭😭😭 بعضی ازگل هاازاینکه این بلاسرگل افتابگردون اومده بود خوشحال بودن😃😃 ومیگفتن :کسی که انقدرمغروروبداخلاقه حقشه که این بلاسرش بیاد؛ گل افتابگردون گریه میکرد ؛و باخودش میگفت :اگه من انقدر بداخلاقی نکرده بودم🤔🤔 وباگل هاوزنبورهادوست بودم ؛الان میتونستم ازاونها کمک بخوام😓😓😓 ولی من باحرفهام همه روازخودم رنجوندم والان هم تنهاهستم 😰😰😰 گل افتابگردون همینطوری که داشت گریه وزاری میکرد؛ یکدفعه دید یه زنبور🐝🐝🐝🐝🐝 بالای سرش پروازمیکنه ؛به زنبورگفت:میشه بمن کمک کنید؛ زنبورگفت:توخیلی گل مغروری هستی !! وهمه ی ماازدستت ناراحت هستیم.😒😒😒 گل افتابگردون گفت:حق باتوئه من اصلارفتارم باشماخوب نبود؛؛ ولی خیلی پشیمونم😔😔😔 بهت قول میدم، اگه بمن کمک کنی منم بخاطر رفتارم ازشماوهمه ی گل هاعذرخواهی میکنم🙏🙏🙏 چون الان فهمیدم که مغروربودن کارخوبی نیست ،وباید باهمه مهربون باشم😍😍 زنبورگفت :حالاکه متوجه رفتاراشتباهت شدی منم بهت کمک میکنم تاازدست این پیچک نجات پیداکنی.🐝🐝🐝🐝🌻🌻🌻🌻 زنبوررفت ؛وچندتاگنجشک روصداکرد؛🐧🐦🐤🐦 واوناهم اومدن وبانوکهاشون پیچک روازگل افتابگردون جداکردن،😚😚 گل افتابگردون یه نفس راحتی کشید وسرش روانداخت پایین ؛وبه گل های دیگه گفت: من ازهمه ی شمامعذرت خواهی میکنم 😅😅😅 من باحرفهام شماروناراحت کردم؛ خواهش میکنم من روببخشید؛؛ قول میدم دیگه هرگز مغرورنباشم😢😢 گل ها هم یکصداگفتن: ماتوروبخشیدیم وازاین به بعد باهم دوست هستیم🌸🌷🌸🌺🌼🌻🌷🌹🌷💐 ازاون روزبه بعد همه ی گل های اون باغ باصفا درکنارهم به خوبی وخوشی زندگی کردن وزنبورهای شیطون هم باشهدهایی که ازگل افتابگردون وگل های دیگه جمع میکردن عسل های شیرین وخوشمزه ای درست میکردند👏👏👏👏 (خانم نصر آبادی) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون