گردو های خوشمزه 🌹 یکی بود یکی نبود در یک جنگل زیبا که پر از درخت های بلوط بود. سنجابی زندگی می کرد که خیلی گردو دوست داشت. یک روز به دیدنِ موش خرما رفت و از اوسؤال کرد: _شما نمی دونی کجا گردو هست؟ موش خرما گفت: _آن طرف رودخانه درختهای گردوی زیادی هستند . من هم گردو دوست دارم . اگر بخواهی همراهت می آیم . باهم راه افتادند . به کنار رودخانه که رسیدند، راهی برای رفتن به آن طرفِ رودخانه ندیدند. موش خرما گفت : _بهتره از سمورهای آبی کمک بگیریم. سمور را صدا زدند. وبه او گفتند : _دوست عزیز به ما کمک می کنی که به آن طرف رودخانه برویم؟ سمور گفت: _بله حتما . وبعد رفت ویک تنه درخت را که در آب شناور بود آورد و به آنها گفت: _روی تنه درخت بیایید. آنها هم روی تنه درخت آمدند. سمور به آرامی به طرفِ دیگر رودخانه می رفت وتنه درخت راهم هول می داد ومی برد. ولی ناگهان ، تنه درخت به سنگی بزرگ برخورد کرد و موش خرما و سنجاب به آب افتادند. سمور بیچاره دست پاچه شده بود و نمی دانست چه کند. وفقط فریاد می زد: کمک ...کمک.. دو فیل که داشتند از رودخانه آب می خوردند . با سرعت داخلِ رودخانه شدند وبا خرطومشان آن دو را نجات دادند و در خشکی گذاشتند. کمی که حالِ آن دو خوب شد. از فیلها وسمور آبی تشکر کردند. وبه سمتِ درختانِ گردو حرکت کردند. بالاخره به درختِ گردوی بزرگی رسیدند و از آن بالا رفتند و گردو چیدند و خوردند. گردوها خوشمزه بود. ولی به خاطرِ این گردوهای خوشمزه نزدیک بود جانشان را از دست بدهند. از آن به بعد تصمیم گرفتند که قبل از انجام هرکاری خوب فکر کنند. و بعد آن را نجام دهند . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون