#داستان-کودکانه
کوشا و نوشا 🌹
داستان دوم : گردو ها رو کی برداشته؟🌹
یه روزوقتی کوشا و نوشا، بچه موش های کوچولو، از خواب بیدار شدند. اومدن صبحونه بخورند.وقتی رفتند گردو ها رو بردارند. گردو ها نبود. کوشا گفت:«شاید کسی اونا رو برده.»
-اما کی؟
-شاید یه گربه.
-گربه که گردو دوست نداره.
-پس کی می تونه باشه؟
-نمی دونم.
اونا تو راه با هم از این فکرا می کردن ،حرف می زدند و راه می رفتند.
همینطوری که راه می رفتند گردو هایی را می دیدند که روی زمین ریخته بودند. رفتند ورفتند تا به آقا کوری رسیدند.
اون یه موش کور بود.
به او سلام کردند و گفتند:«آقا کوری شما گردو های ما را برداشتی؟»
-نه من اصلاً چیزی نمی بینم که بردارم.
-یعنی شما اونا رو برنداشتی؟
-نه.
کوشا و نوشا به راه خود ادامه دادند. به مرغ زرد رسیدند .به او گفتند:«شما گردو های ما را برداشتید؟»
-نه. من اصلا گردو نمی خورم. من ارزن می خورم. مخصوصا گردو های موش کوچولو هایی مثل شما.
-مطمئن؟
-بله.
وبازهم همونطور که خودتان می دانید رفتند و رفتند. به درخت گردو رسیدند.
به او هم سلام کردند و گفتند :«شما گردو های ما را برداشتی.»
-نه.
-پس اینا چیه توی دستاتون؟
-هاهاها! بچه های خوبم اینا مال خودمه مگه نمی دونید من درخت گردو ام.
-نه دیگه ایندفعه اشتباه نمی کنیم.
-ولی من برنداشتم.
نوشا گفت :« حتما دیگه این دفعه تو برداشتی.»
کم کم شب شده بود. نوشا خوابش برد. کوشا رفت تا از سگ قهوه ای مزرعه پتو بگیره.
به او سلام کرد و گفت:«سلام میشه دو تا پتو به من قرض بدید.»
-چرا که نه.
او پتو ها را گرفت رفت تا روی خواهرش بندازد. اماااا او نبود. ناگهان صدایی شنید :« داداشی بیا گردو ها رو پیدا کردم.»
بله اون نوشا بود. خودش تو خواب راه می رفته و اونا رو زیر درخت کاج می گذاشته.
"بله ما نباید زود به کسی تهمت بزنیم."
(محمد حسین)😎
پایان
https://eitaa.com/dastanhay