سری داستان های علی😊
داستانِ پنجم🌹
حصرتِ قاسم🌸
علی وپدرش به جلوی مسجد رفتند .
علی دوستش محمد را دید.
با خوشحالی اورا صدا کرد.☺️
باهم سلام واحوالپرسی کردند.
علی گفت باباجان
حضرت قاسم کیست؟
پدر گفت :می خواهید داستانِحصرتِ قاسم را برایتان بگم؟
بچه ها گفتند :بله می خواهیم.☺️
پدر گفت: قاسم پسرِ امام حسنِ مجتبی (علیه السلام )بود.
وقتی کوچک بود .پدرش به شهادت رسید.😢
او به امامِ حسین خیلی علاقه داشت.
درکربلا هم دوست داشت از امام دفاع کند .💪
از روبه رو شدن با دشمن نمی ترسید.
اما امام به او اجازه نبرد نمی داد.
ولی او خیلی اصرار کرد.
واخر هم اورا به جانِ مادرش قسم داد
تا اجازه داد.
واو به میدان رفت وجنگید ودر راه خدا شهید شد.😔
خوب محمد جان علی جان فهمیدید.⁉️
وبچه ها گفتند :بله 👌
(محمدحسین)
http://eitaa.com/joinchat/3567124493Cb0735de9fc