۲۶)
#تینا
#قسمت_۲۶
بالشت را روی سرم گذاشتم تا صدایی نشنوم؛ ولی نشد که نشد. مادر با صدای بلند، ساحل و مادرش را نفرین میکرد و به پدر بد و بیراه میگفت. دندانهایم را روی هم فشردم. پتو را که روی سرم کشیدم که با بخیههای دستم برخورد کرد و نالهام بلند شد. انگار این زخمها هم قصد خوب شدن نداشتند. دردی به دردهایم اضافه شده بود.
آرزو کردم کاش زودتر صبح شود و از خانه بیرون بزنم. شاید حالا که پرهام آشتی کرده، ببینمش.
با یادآوری ساعات خوشی که کنارش بودم، نفس عمیقی کشیدم. کاش قبول میکرد و برای همیشه کنارش میماندم. ولی هر وقت اسم ازدواج آوردم طفره میرفت و میگفت
"فقط قراره برای هم مثل دوست باشیم."
خوب میدانست که من تنهایم و به توجه و محبت دوستانه نیازمندم.
با سر و صدای سینا که دنبال جورابهایش میگشت، از خواب پریدم.
دستم را دور تا دورم چرخاندم و گوشیام را برداشتم. سریع روشن کردم و وارد تلگرام شدم. با دیدن پیام پرهام لبهایم از هم شکفت.
"بعد از مدرسه بیا پارک"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490