عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفس‌های آخرش را می کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه‌ گندیده‌ی آهویی بودند. جغد دانا و پیر هم بالای شاخه‌ی درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند: این عقاب احمق را می‌بینی؟ بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد! اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند. حال و روزش را ببین.‌‌.. آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد. او عقاب است، از گرسنگی خواهد مُرد اما هیچ وقت اصالتش از دست نخواهد داد. از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن. @avayeqoqnus