از گناه تا توبه🇵🇸
#خواستگاری_مدیر_کانال ازگناه تاتوبه6⃣1⃣ 🍃خلاصه اینطور بهونه هایی آورده بود منم سعی میکردم خودمو بهش
ازگناه تاتوبه7⃣1⃣ 💢اون شب من و دوستم رفته بودیم مسجد واسه نماز مغرب و عشاء من زودتر از دوستم برگشتم گفتم بلکه خانم دوستم بتونه روش کار کنه و کاری بشه با روحیه رفتم داخل خونه و دختره و مادرش داخل خونه بودن تا اینکه بعد دقایقی دوستمم رسید و نشستیم 💠بعدش قرار شد من و دختره بریم و باهم صحبتامونو بکنیم موقع شروع صحبت کردنمون شد ک دوستم اومد با یک احترام خاصی دوتا لیوان آب هویج ک خانمش درست کرده بود رو برامون آورد 🍃🌸 به دختره تعارف کردم بازم نخورد دیگه اینجا نمیدونم چرا نخورد اگرم برفرض روزه بوده اذان گفته بودن😒 خلاصه من لیوان آب هویجمو خوردم و کمی صحبت کردیم و دختره میخواست فقط یک حرفی بزنه من ازش کنده شم😏 انگار تک دخترعالم هستی بود☹️ گفت من الآن چن وقته نماز نمیخونم اصلا از خدا خوشم نمیاد البته اون چن وقت نماز نخوندش خب دیگه خانما میدونن جریانی داره😊 ولی اومده بود گنده کرده بود ک بگه من نماز نمیخونم البته من اینطور برداشت کردم شایدم واقعا نماز نمیخونده چن روزی منم گفتم از همچین خدایی آدم باید خوشش نیاد؟ این جمله👇رو که گفتم صورتش یک جوری شد گفتم:اینقدر توی خلوتامون گناه کردیم یکبار آبرومونو نبرد از همچین خدایی نباید خوشمون بیاد؟ خلاصه حدود شاید یک ربع صحبت کردیم اما اول و آخر کلام جوابش نه بود😬 رفتیم سمت خانواده ها و قرار شد بریم موقع رفتن داداشش ک کلاس چهارم بود به مادرش تماس گرفت و گفت کجایین مامانش یک چیزی گفت ک جواب دروغی بود یهو گفتم بیا چقدر راحت دروغ میگن اینم از دخترش که اینقدر این مدت ب من دروغ گفت مادر به همین راحتی دروغ بگه از بچه چه انتظاری میره؟!🙁 💠وقتی داشتم با ماشین می رسوندمشون خونه احساس کردم دختره از صندلی عقب داره به آینه جلو به صورت من نگاه میکنه منم صحنه رو احساسی کردم و کمی اشک کنار چشمم جمع شد😌 رسوندمشون به خونشوت و حرکت کردم و رفتم خونمون فکر میکنم ساعتای 8ونیم یا 9بود بعد دقایقی دیدم دختره پیام داده دقیق متنش یادم نیست ولی فکر میکنم با این مضمون بود ک من دلم نمیاد دل کسی ازم شکسته بشه و الآنم سرم درد میکنه منو ببخشین و خلاصه عذرخواهی کرد اون شب گذشت و از هر راهی میزدم بلکه بشه بهم برسیم دوستم بهم گفت مهدی خانمم میگه این خیلی به تو نمیاد ولی اگرم کاری ازم برمیاد واست انجام میدم 😊 دوستم واقعا پسر خوب و باحالی بود هم طلبه بود هم دانشجو ولی دیگه از دانشگامون رفته بود و توی جایی استخدام شد که در مورد ادیان ومذاهب تحقیق میکرد 🌹🌸 فکر میکنم بعد از این جریانا بود که قضیه شکایت از اون پسره رو آوردم جلو جریانشو قبلا بهتون گفتم بابام رفتن جای پسره و گفتن خودت از مهدی عذرخواهی کن وگرنه میخواد از راه قانون ازت شکایت کنه 👌 شبی ک بابام باهام تماس گرفتن و گفتن که چی به پسره گفتن من جای کتابخونه مرکزی آستان قدس امام رضا ع بود مدتی با بابام صحبت کردم که همون شب پسره بهم پیام داد که آقا مهدی ازتون عذرمیخوام و ببخشین و قصدم این چیزا نبود 😏 منم سرسنگین گفتم باشما کاری ندارم فقط با قانون کار دارم و ازت شکایت میکنم اونم عذرخواهی کرد و گفت بازم هر طور خودتون صلاح میدونین اصلا ادبش منو کشته بود😂😂 نه تا چن وقت پیش ک منو آباد کرده بود و به اسلام و دین بد و بیراه گفت ن الآن ای بگردم این خدارو ک وقتی براش صبر کنی لاتشو اینطور متواضع میکنه در برابر حق ☑️ eitaa.com/azgonahtatobehsapp.ir/azgonahtatobeh