داستان زندگی(۹۷)
پیامدهای تحول (۱)
زمزمهی تحول در واحد ارزشیابی ادارهی ناحیه یک کمکم پژواک میشد. رؤسای دیگر ادارات نواحی قم پیشنهاد معاونت ادارهشان را مطرح میکردند. اما با مخالفت آقای پوریزدانپرست مواجه شده و از اصرار دست برمیداشتند.
از سوی دیگر، آقای رهی، مدير كلّ آموزش و پرورش که علیرغم تکمیل انتصابات پستهای اداره کل، هنوز شخص مناسبي را براي واگذاري پست کارشناس مسئول ارزشيابي و رسيدگي به شكايات اداره كلّ تازه تأسيس، با توجّه به حسّاسيت اين پست، پيدا نكرده بود،
كمكم بهطور غیر مستقیم، زمزمهی دعوت از عظیم براي خدمت در اين پست را بهگوش او ميرساند. اين زمزمهها بلندتر و بلندتر میشدند تا اينكه يك روز زنگ تلفن اتاق ارزشیابی اداره ناحیهی یک به صدا درآمد. وقتي عظیم گوشي تلفن را به گوشش نزديك كرد، صداي آقاي رهي را شنيد كه پس از سلام و احوالپرسي بسيار مؤدبانه كه تركيبي از واژهها و اصطلاحات رسمي و لحن صداي عاطفي بود، از عظیم دعوت كرد كه بعد ازظهر به دفتر ايشان برود.
در جلسهی بعدازظهر، مدير كل، ابتدا دستور پذيرايي داد. سپس از پشت ميز كارش به كنار ميز جلسه آمد و روي صندلي رو بهروي عظیم نشست. پس از تعريف و تمجيد از تلاشها و موفّقيتهاي كاري او، تصميمش را براي انتصاب ايشان در پست كارشناس مسئول ارزشيابي و رسيدگي به شكايات اداره كلّ به اطّلاع ايشان رساند.
از آنجاييكه ابلاغ اين پست را بايد وزارتخانه صادر ميكرد، قرار براين شد كه پس از هماهنگي با وزارتخانه، ترتيب مأموريت عظیم به تهران و انجام مصاحبه را بدهد.
دوروز بعد، عظیم با ماشين و رانندهی مخصوص مدير كلّ به تهران اعزام شد و در آنجا پس از مصاحبه و ارايهی مدارك مورد نياز، قابليّت خودش را براي انتصاب به آن پست به مقامات و مصاحبهگران وزارتخانه قبولاند. چند روز بعد هم ابلاغ انتصاب، به قم رسيد و عظیم براي خدمت در اين پست به اداره كلّ منتقل گرديد.
ادامه دارد...
#داستان_زندگی
#عظیم_سرودلیر