آن یار که در خانهی دل، شمس هدا بود
رسمش، همه جا با همه کس، مهر و وفا بود
یک عمر، اسیر سر زلفش شده این دل
آن آهوی وحشی که ز هر قید، رها بود
خوش بود دلم، در قفس و بی پر پرواز
تا مرغ دلم، گرم در این حال و هوا بود
بر ساحل آرام، بوَد محو تماشا
غافل که دلم، در یم او غرق شنا بود
از دوری رویش، چه قدَر ناله نمایم؟
یاری که طبیب است و به هر درد، دوا بود
آوارهی اویم، چو صبا کوچه به کوچه
هرچند نپرسید که دلداده کجا بود؟
ای کاش! به ما چهرهی ماهش بنماید
بر خلق جهان آن که خودش قبلهنما بود
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبی_نجوای_دل
۱۴۰۲/۰۶/۲۶