آن یار که در خانه‌ی دل، شمس هدا بود رسمش، همه جا با همه کس، مهر و وفا بود یک عمر، اسیر سر زلفش شده این دل آن آهوی وحشی که ز هر قید، رها بود خوش بود دلم، در قفس و بی پر پرواز تا مرغ دلم، گرم در این حال و هوا بود بر ساحل آرام، بوَد محو تماشا غافل که دلم، در یم او غرق شنا بود از دوری رویش، چه قدَر ناله نمایم؟ یاری که طبیب است و به هر درد، دوا بود آواره‌ی اویم، چو صبا کوچه به کوچه هرچند نپرسید که دلداده کجا بود؟ ای کاش! به ما چهره‌ی ماهش بنماید بر خلق جهان آن که خودش قبله‌نما بود ۱۴۰۲/۰۶/۲۶