غزل بخوان
ای بی وفا! که می روی و می گذاری ام
تنها و بی کس ام، به چه کس می سپاری ام؟
وقتی که دیدمت، دل من شد اسیر تو
زد بر جگر، چو تیر غمت، زخم کاری ام
حالا منم اسیر قفس، مثل مرغ عشق
دیگر چه سود، پر زدنم، بی قراری ام؟
ابر بهار بر دل من گریه می کند
ای بی خبر! ز سوز دل و اشک جاری ام
چهچه بزن، دوباره برایم، غزل بخوان
شعری بخوان، که عاشق صوت قناری ام
جانا! بمان کنار من از پیش من مرو
محض خدا بگو که تو هم، دوست داری ام
#محمد_رضا_قاسمیان