ماه تمامم! از باده ی عشقت صنما! مست، مدامم دیگر نه نیازی است به باده، نه به جامم ای نام تو آغازگر و مطلع شعرم! ای یاد تو پیوسته بوَد حُسن ختامم! ای شیوه ی دل بردن ما رسم و مرامت! ناز تو کشیدن همه ی عمر، مرامم آن خال سیاهی که بوَد بر رخ ماهت صید دل من کرده و افکنده به دامم دیگر چه نیازی است به نامی؟ به نشانی؟ رسوای جهان گشته و در عشق بنامم ما اهل زمینیم و تو در کنگره ی عرش آیا که رساند به حضور تو پیامم؟ از ظلمت شب های فراقت چه بگویم!؟ از پرده برون آی دگر ماه تمامم! ذکرم شده هر لحظه دعای فرج ای جان! تقدیم حضورت، صلوات است و سلامم ۱۴۰۱/۰۸/۰۳