شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مهری با وارد شدن به خونه آقام اینا گل از گلم شکفت،ملوک،زن شکرالله اونجا بو
❤️🍃 مهری دیگه کسی نیست که خسته از سرکار برگرده،دیگه کسی نیست ناز منو بکشه،بزنه به پنجره که بخندم تا اون بره سرکار، چند ماهی که مهدی هرشب با گریه میخوابه،بهونه باباش رو میگیره ، چند ماهه شادی از وجود این خونه رخت بسته، منی که توی ۲۸ سالگی بیوه شده بودم بچه هایی که یتیم شده بودند، خدایا چقدر تحمل این دنیا سخت شده، نگاهم که به اخرین کار ماشاءالله میوفته که درحال دوختن لباس بود،اما عمرش دوام نداشت که... اشک از چشمام سرازیر میشه، چند ماهه که اشک مهمون چشمامه ، چند ماهه که مزار ماشاءالله خونه امه، خدایا این چندماهه خرج ما با اقام بود،بنده خدا خودش ندار بود ، بگذریم از سختی های مالی خیلی زجر اور بود که دستم باید همش جلوی آقام دراز بود، از حرف و حدیث ها و تهمت هایی که به زن بیوه میزنن  دلم خون بود... ماه آخرم بود،بیچاره بچه ی من ،نیومده یتیم بود، اشک مهمون هر شبم شده بود، آقا و ننه ام اومدن بهم سر بزنن، شب بود ،انگاری داشتم از درد میمردم، سریع آقا و ننه ام رسوندن منو بیمارستان، گریه میکردم ،از خدا کمک میخواستم،کاش ماشاءالله اینجا بود، از ماشاءالله خواستم برام دعا کنه، صدای بچه رو که شنیدم ،از هوش رفتم، چشمام رو آروم باز کردم، ننه ام پیشم نشسته بود،بچه رو بغل کرده بود،داشت گریه میکرد، تا بچه رو دیدم ،اشک از چشمام سرازیر شد، دخترکم ،دختر بیچاره من، ماشاءالله کجایی ،ببینی ،دخترت به دنیا اومد، دسته گلت به دنیا اومد... اما یتیمه ، پرستار اومد بالای سرم ،وقتی گریه منو ،ننه ام رو دید،با طعنه گفت ،چیه ،چون دختره دوسش نداری؟ مادرم با گریه گفت نه اخه این بچه پدر نداره،چند ماهه پدرش به رحمت خدا رفته حال دیگه پرستار هام با ما زجه میزدن برای دختر معصوم من... مادرم ،نگاهی به بچه کرد، گفت ،چون خیر ندید از این دنیا،اسمشو میخوام بزارم دنیا، ماشاءالله کجایی که با هم اسم انتخاب کنیم براش، ... سخت میگذشت زندگی،بدون ماشاءالله،بدون خرجی،با حرفهایی که پشت سر یه زن بیوه زده میشد، اخ که چقدر سخت بود ،تهمت هایی که بهم میزدن،حرفایی که پشت سرم میزدن، نداشتن پول، و... خیلی سخت بود ،خرج ۷ تا بچه که پدر بالا سرشون نبود، توی روزگاری که جنگم بود ،من با هفتا بچه پیش آقام اینا آواره بودم برای پناهگاه توی جنگ آقامم که دست خودش تنگ بود، یه روز زنگ درو میزدن ،در رو که باز کردم،تعجب کردم، صاحب کار ماشاءالله بود یه چیزایی میگفت،میگفت من ۳سال حق بیمه ماشاءالله رو ریختم تا شما بهتون حقوق تعلق بگیره، نمیدونستم از خوشحالی چکار کنم، بد از چند ماه سختی ،حقوقم در اومد،خدا میدونه من چقدر دعاکردم برای صاحب کار ماشاءالله کهبه لطف اون این حقوق بود،  با اولین حقوقم،برای بچه هام لباس خریدم،ـ .... چند سال میگذشت ;زندگیم میگذشت اما،نه مثل گذشته، نبود ماشاءالله زندگیمو تلخ کرده بود چند وقتی بود ،برای ژاله خاستگار پیدا شده بود، بماند که من زیاد مایل نبودم،ولی وقتی دیدم ،،ژاله دلش با این وصلته ،قبول کردم، از گریه هام که نگم، نبود ماشاءالله که ببینه دخترش خانم شده،داره عروس میشه، با رفتن ژاله سر خونه زندگیش،تنها شدم،اخه ژاله دختر بزرگم بود، هر چند که بعد از رفتن ژاله ،سر و کله خاستگارا برای بهاره پیدا شد، و بعد از چند وقت بهاره هم راهی خونه بخت شد و هر بار اشک من بابت نبودن ماشاءالله جاری میشد، خونه شلوغ پلوغ تر شده بود ،خدا به ژاله یه دختر داد ،اسمشو گذاشت نرگس، خونه بخاطر نرگس همیشه شلوغ بود،از بس که شیرین بود یه چند وقتی بود ، رفتارای رضا مشکوک شده بود، همش با دوستاش بیرون بود، یه روز که پشت سرش آروم آروم رفتم تا ببینم چکار میکنه،چیزی رو دیدم که دنیا روی سرم آوار شد، رضا رضای من ،پسر من ،معتاد شده بود، خدایا این چه بلایی بود که سرم اومده بود، من توان ندارم‌... هر چقدر گریه کردم ،بی فایده بود ،رضا زیر بار ترک نرفت، کارم شده بود اشک آه این تنها اول بدبختی بود، بدبختی پشت بدبختی،دومین شوک ،فوت برادر جوونم رامین بود،برادر کوچیکه ،خدایا من مگه چقدر توان دارم اون هنوز بچه اش کوچیکه بچه اش فقط ۲ سالشه، چکاری از دستم برمیومد ،بجز گریه، دیگه خنده با لب های من بیگانه شده بود، اقام که بعد از رفتن رامین ،دیگه انگار تو این دنیا نبود،بعد از یکسال از فوت رامین آقام دق کرد ،و اونم تنهام گذاشت.... اما بعد از آقام دنیا دیگه سرد شده بود، حالم خیلی بد بود، اخه بعد از خدا،بعد از مرگ ماشاءالله پشت وپناهم آقام بود ،با رفتنش انگار دنیاهم رفته بود ... رفتم بیمارستان ،ژاله تازه زایمان کرده بود،خدا بازهم به زندگیشون نگاه کرده بود و یه دختر دیگه بهشون داد ،به اسم نسترن، نسترنی که جون محمود پسرم براش در میرفت، با وجود بچه های ژاله خونمون همیشه شلوغ بود ....