🌸🍃 معصومه میخوام داستان زندگی یه دختریو تعریف کنم که واقعیه شما بخونید وهر چی خواستین نظر بدید. یه دختر 32 ساله با شرایط مالی خوب مدرس و مترجم این دختر قربانی حسادت تنها عمووو زن عموش در سن 15 سالگی شده بود چون اونا از تقسیم ارث پدربزرگ راضی نبودن و زیاده خواه بودن و بخت دخترو می بندن که با مادر و پدرش زجر بدن و این داستان با تغیر رفتار اطرافیان و به هم خوردن های مکرر خواستگاری یقین حاصل شد چیزی هست. بماند که دختر خ دپرس و ناراحت بود. خانواده و چهره خوبی داشت. بلاخره خواب و توسل وفال رو این گره داشتن صحه گذاشت. بماند همیشه ختم قرآن و غسل های باطل سحر و یس انجام می داد تا اینکه البته از 24 سالگی افتاد دنبال ابطال و چاره. بلاخره دختر با پولش مادرشم مهمان می کنه و می ره کربلا و توسل می کنه بعد 10 ماه سنتی با واسطه خواهرشوهرش ازدواج می کنه و همسن همسر آینده ش بود.اینم بگم دختر بد ظاهر و چهره نبوده. از طرفی این پسر 3 سال بود قصد ازدواج داشت اما قسمت نمیشد و مادرش هم کلی نذر و نیاز و به دوستان و خانم جلسه ای ها سپردن بازم جواب نگرفته بود چون شرایط مالی زندگیشون جالب نبود. خرجشون رو با کمک 2 دختر و همین پسر که تک پسر بود و یه سود بانکی خیلی ناچیز می گذروندن. حتی روز عقد. مادر شوهر گریه کرد که این دختر هدیه امام رضا هست و عروسه هم نام خواهر امام رضاست. حالا گویا بلافاصله بعد سفر به مشهد و توسل به آقا با این دختر آشنا می شن.  اما بعد از 2 ماه نامزدی که کلا  6 ماه نامزدی طول کشید و باید هر دو زودتر می رفتن خونه خودشون. دختره راهش دور بود. و شوهرش دوس داشت همیشه پیشش باشه چون خسته بود از تنهایی و مجردی. از طرفی پسره کارمند بود و خونه سازمانی رو کمی اذیت کردن تا بدن. اما این مادرشوهر کارشو شروع کرد. که چرا پسرش زن همسن گرفت این خوب نیست و زشته . چرا. با . ... . داره و کمر باریک و حسادت ها و بد رفتاری و توهین و بد اخلاقیاشو شروع کرد خصوصا که پسرش سر کار بود . پسره طبقه بالا مستقر شد که اشپزخونه نداشت و مشترک با طبقه پایین بود. دختر هیچی جواب نمیداد اما رفتارای سنگینشو می دید. کارش توسل و گریه بود. بعد به شوهرش گفت و شوهرش به مادره گفت اون مادر بدتر می کرد هی گفت برید از این جا . خسته شدم. چرا چون به عروسش گفت تو پسرمو ازم گرفتی و محبتش و . .. پسرم دیگه دوسم نداره. . . یا چرا هر جا پا گشا می شن عروسش با پسرش کنار هم می شینن خب نامزد و حلال بودن ولی دوس نداشت و به دختراش می گفت کنار شوهراتون بشینید. یا  چرا این عروس جلو دامادا و فامیلام راحت نمی گرده یعنی بلوز و تونیک بپوشه نه مانتو یا چادر. بماند دو تا دختراش مادرشونو تحریک می کردن. بماند که چقدر تلاش کردن این دختر که 70 میلیون جهاز اورده عروسی نگیره. مادرشوهر با پسرش قهر کرد و با عروسش اخم و بدرفتاری می کرد که عروسی نگیرن که پول نداریم. بعد گذشت دختر کوتاه نیومد و پسربا قرض از دوستش با 15 میلیون عروسی گرفت اینم بگم که پسره تک پسر بوده و کلی خاله پسره و خواهرا فشار می اوردن که عروسی خرج اضافیه. یه سفر برید ماه عسل ترکیه برگردید برید سر زندگیتون این اتفاق سال 1395 حالا این وسط خونه اداره هم اکی داده شد اما برای 1 ماه بعد عروسی . خواهرای پسره وضع مالی توپ خونه تو پاسداران و روز خواستگاری گفتن ما برادراش هستیم نه خواهر چون نمیخواستن به هم بخوره و برادرشون داشت سنش بالا می رفت و پدرشون 80 سالش بود و کلی آرزو. نگفتن 10 تومن به برادرشون قرض بدن. وقتی مادرشوهر دید پسر رفت تالار پسندید و کارت عروسی خرید بهش برخورد چرا منو نبردن!!!و گفت حالا میخوای عروسی بگیری من 10 میلیون از طلاهامو میفروشم که ابرومند باشه ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽