شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_ششم _چرا کارایی که خودت میکنی خوبه ولی برای من گناه بزرگی محسوب میشه؟! اینو وقتی که اولین با
- دیگه از درس و امتحان و دانشگاه راحت شدیم. فردا خونه یکی از بچه ها یه پارتی درست و حسابیه. ینی همچین میخواد بترکونه. من اگه جای تو باشم هر طور شده باشه جور میکنم میام و این مهمونی رو از دست نمیدم! خدا خدا میکردم اون شب پدرام خونه نیاد تا منم بتونم برم مهمونی که همینطورم شد. همین که مادر با پدرام تماس گرفت و اونم گفت شب خونه نمیاد، فوری آماده شدم و رفتم‌ خونه دوستم. جایی که قرار بود به قول بچه ها «بترکونیم»! دقیقا یادم نیست چند ساعت از اومدنم به مهمونی گذشته بود، من و دوستام مشغول خوشگذرونی بودیم که یه دفعه ضربه محکمی به صورتم خورد و افتادم زمین. نمیدونم چقدر طول کشید تا به خودم بیام و بفهمم چی شده! اون شب پدرامم که جز مهمونا بود منو با اون سر و وضع دیده بود. تمام سر وصورتم غرق خون شده بود. پارتی بهم خورد و پسرا مانع از این میشدن‌که پدرام دوباره سمتم حمله کنه. دوستام که فهمیده بودند ماجرا از چه قراره فراریم دادن. فوری دویدم سمت خیابون... ********** - صبا، اگه آب دستته بذار زمین و فوری بیا اینجا! تلفن بی موقع و صدای پر از هیجان دوستم «نسیم» و اونم کله سحر نگرانم کرد.  پرسیدم: چی شده مگه؟ اتفاقی افتاده؟ نسیم تند و یکریز برام گفت که: دیشب فشارخون مادرشوهرم رفته بود بالا. بردیمش بیمارستان و بعد از بهتر شدن حالش رسوندیمش خونه. حدودا ساعت دو و نیم سه بود و داشتیم برمیگشتیم خونه خودمون که یه دختر جوون با سرو وضعی نامناسب پرید جلوی ماشین. شانس اوردیم شوهرم به موقع ترمز کرد وگرنه یه بلایی سرش می اومد. دختره با التماس گفت تو رو خدا سوارم کنین الان داداشم میرسه و منو میکشه. شوهرم گفت برو بابا و خواست حرکت کنه که من نذاشتم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••