!! 🌷در آن عملیات [نصر ۸]، وقت آن‌چنان تنگ بود که حتی ایشان فرصت پوشیدن دستکش را نداشت و هنوز لباس‌های پاره پاره شده و جراحاتی که در اثر دراز کشیدن روی سیم خاردار بر دست و سینه‌اش وارد شده بود و خون از آن‌ها جاری می‌شد را فراموش نمی‌کنم. چرا که گلوله باران شدت گرفت. مدام تلفات می‌دادیم و هرچه زمان می‌گذشت ممکن بود حادثه ناگوار دیگری اتفاق بیفتد. همه به تکاپو افتادند تا راه چاره‌ای بیندیشد. در آن شرایط ابتدا بچه‌ها قبول نمی‌کردند، ولی چون دیدند چاره‌ای نیست، با اکراه از روی بدنش عبور کردند. 🌷او مدام «یا حسین» و «یا زهرا» می‌گفت و بچه‌ها زیر رگبار گلوله از روی بدنش عبور می‌کردند. دشمن ضمن تیراندازی، پشت سر هم نارنجک پرتاب می‌کرد. برادر سوری همچنان "یا حسین" گویان زیر پوتین بچه‌هایی که از روی بدنش بالا می‌رفتند تا کمین دشمن را منهدم کنند، بچه‌ها را به عبور از روی بدن خودش تشویق می‌کرد و در همان حال به وسیله نارجک دشمن از ناحیه دست‌ها مجروح شد. فریاد «یا حسین» برادر «سوری» قطع شد. بچه‌ها تصور کردند که او شهید شده است. 🌷با عبور نیروهای رزمنده از روی بدن خونین و مطهر آن مجاهد ایثارگر، کمین‌های دشمن منهدم و خط دشمن شکست. بدن الیاس دلاور به وسیله سیم خاردار سوراخ سوراخ و دستانش بر اثر ترکش نارنجک مجروح شده بود. نیروهای امداد او را که بی‌هوش شده بود برای مداوا به پشت خط منتقل کردند. به برکت ایثار و خون رزمندگانی مانند الیاس سوری، گردان انبیاء (ع) توانست در همان ساعت اول عملیات، تمام خطوط را درهم شکسته و بر دشمن مسلط شود. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده معزز شهید الیاس سوری