#غلامعلی_بایندر
اما انگلیسیها به بهانه دفاع از حقوق بینالمللی کشور عراق و اینکه در این خط آبی سهمی برای آنها محفوظ است وارد میدان شده بودند. حرفهایشان چیزی سوای میانجیگری و مذاکره برای تقسیم اروند رود بود. و هرچند رضاخان، عهدنامه را پذیرفته بود اما حرفِ این بود که علاوه بر خط تالوگ یا همان نوار مشترک آبی، امتیازات بیشتری از دست ندهیم و بایندر برای رایزنی بهترین گزینه بود.
حکم فرماندهی نیروی دریایی
و دوباره حکمی جدید آمد. برای محافظت از دریا. این بار، ناخدا یکم غلامعلی بایندر، «فرمانده نیروی دریایی وقت» شده بود. سال ۱۳۱۳. مأموریت بایندر این بود که با گروهی از افراد نیروی دریایی برای بازدید و سرکشی تنبها که جزایر ایران بود بروند. بایندر مثل همیشه دستهایش را پشت کمرش توی هم حلقه کرده بود و با اقتدار در جزیرهها گشت میزد و به دریا زل زده بود. مثل شیری که در محدودهاش نعره میکشید.
وزارت امور خارجه بریتانیا از این کار بایندر نگران شد. فرمانده جدید کسی نبود که به این راحتیها بتوانند از سر راهشان به درش کنند. حساب کار دست مقامات نیروی دریایی مستقر در تنبها آمده بود و به در و دیوار میزدند که دیگر اسمی از بایندر نیاید و جزیرهها در سیطره خودشان باشد اما در کمتر از دوسال، بایندر، شخصاً به بندر باسعیدوی جزیره قشم رفت و در برابر چشمهای مضطرب و خشمگین قشون انگلیسی و فرماندههان نیروی دریاییشان، پرچم انگلیس را پایین کشید و پرچم سه رنگ وطنش را بالا برد و به آن ادای احترام کرد و رو به اخمهای در همِ انگلیسیهای متجاوز گفت «تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بخشی از سرزمین ایران است.»