#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه رضوان پیغمبر زمین افتاده بود
در خیال گندم ری تاختند و باختند
چشمه های آبشان در دشت غم تعبیر شد
کربلا را کوفیان دریاییِ از خون ساختند
در نمک نشناسی از این قوم ، بدتر نیست نیست
مزد دستانِ علی را اینچنین پرداختند
لشگری بر غارتش از اسب پایین آمدند
غیر از آن ده تا سواری که به جسمش تاختند
پیکری که آشنای تیغ و تیر و سنگ بود
بانوانِ خیمه از نزدیک هم نشناختند
نقش پرچمهاي مردان بعد از آن تغییر کرد
با سر آن کشتگان هجده علم افراختند
تا که یک زهرا نماند در میان کاروان
دختران را بارها از ناقه ها انداختند
شاعر:
#حامد_آقایی
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam