💫قـבم قـבم با هاבی💫
🌷🌷🌷
༺ شروع جنگ ༻
ابراهیم رفت جلو و با تعجب پرسید:قاسم،این نماز چی بود؟!قاسم هم خیلی با آرامش گفت:تو کردستان همیشه از خدا میخواستم که وقتی با دشمنان اسلام و انقلاب میجنگم اسیر یا معلول نشم.اما این دفعه از خدا خواستم که شهادت رو نصیبم کنه!دیگه تحمل دنیارو ندارم!
ابراهیم خیلی دقیق به حرفهای او گوش میکرد.بعد باهم رفتیم پیش محمد بروجردی،ایشان از قبل قاسم را میشناخت.خیلی خوشحال شد.
بعد از کمی صحبت جائی را به ما نشان داد و گفت:دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند.قاسم جان،برو ببین میتونی اونها رو بیاری تو شهر.
باهم رفتیم.آنجا پر از سرباز بود.همه مسلح و آماده،ولی خیلی ترسیده بودند.اصلا آمادگی چنین حملهای را از طرف عراق نداشتند.
قاسم و ابراهیم جلو رفتند و شروع به صحبت کردند.طوری با آنها صحبت کردند که خیلی از آنها غیرتی شدند.
آخر صحبتها هم گفتند:هر کی مرده و غیرت داره و نمیخواد دست این بعثیها به ناموسش برسه با ما بیاد.
#سلام_بر_ابراهیم
#ابراهیمهادی
╭𝕵𝖔𝖎𝖓🌷
╰┈➤
@banatozeynab🌷