_ حسینیه دیدنی بود. همه رنگی هم حضور داشتند. همه سنی و بعدتر متوجه شدم حتی با هر تفکری... _ تصمیم داشتم فقط سخنرانی کنم اما باز هم خوی معلمی اجازه نداد. دلم می‌خواست با آن جمع جوان و نوجوان و پیر و میان‌سال راحت گپ‌و‌گفت کنم. _ میکروفون به دست و ایستاده تلاش کردم از گذرگاه تاریخ، دخترک زنده‌ به گور شده را بیرون بیاورم و به دست اسلام بسپارم تا عزت و کرامت و هویت و شخصیت خود را بازیابد و در عبور از کوچه‌های بنی‌هاشم، تمام کوثرانگی‌های فاطمه را در کنار پدر به تصویر کشم تا وقتی نقش و نگار بانوی کربلا و ضرورت‌های حضور او در صحنه اجتماعی و سیاسی را به قلم بیان می‌سپارم، "ما رایت الا جمیلا" را در قاب چشمان مخاطبم به نظاره بنشینم. _ حالا تاریخ و جغرافیا در دستان ما بانوانی است که باید آن را زینبی ترسیم کنیم و اگر نه، باخته‌ایم. نه بازی را که زندگی را ... که ولایت‌مداری را که از فدک مادر آموخته‌ بودیم.... که تمدن‌سازی را که با خطبه‌های زینب در ویرانکده کاخ یزید تمرین کرده‌بودیم.... و امروز باید مشق کنیم و به فردای تاریخ بسپاریم. https://eitaa.com/banooyepishran