.
آقا ابراهیم دقیقا شش روز بعد از بیست سالگیم بدنیا اومد روز نه ماه نه ساعت نه😍
تو خونه ای که تو حیاط خونه حاج آقا اینا(پدر شوهرم) ساخته بودیم و چهار سال اول زندگی رو اونجا ساکن بودیم...
و چقد دوسش داشتم🥺 جلوی خونه یه باغچه کوچولو داشتیم و یه درخت خرمالو... خلاصه....
چهارسال اونجا بودیم اما ده روز بعد تولد ابراهیم از اون خونه تو بلوار اندرزگو رفتیم به میدون خراسون تو یه واحد سی متری که البته بسیار پربرکت بود چون بعد از اونجا خونه خریدیم😊
صاحب خونه مون پدرخانمِ آقای علی اکبری رئیس سازمان ملی جوانان بود و بسیار مؤمن و معتقد... میگفت هر کی اینجا اومده کمتر از یکسال خونه خریده و رفته☺️
ما هم دقیقا سر سال از اونجا بلند شدیم و رفتیم یه واحد شصت متری تو میدون امام حسین خریدیم... البته با کلی قرض و وام و....
دو سالی اونجا بودیم که......😉
علی آقا بدنیا اومد
اونم وقتی هممون در انتظار یک دختر کوچولو بودیم و همه لباساشو صورتی و لیمویی خریده بودیم😁
جریان بدنیا اومدن علی رو شرح نمیدم چون هر بار یادم میوفته قلبم شرحه شرحه میشه😔
بگذریم.... علی آقا شد دومین گل خونه ما بعد از هفت سال
#داستان_زندگی_من
ادامه داره....