#روایت_۳۷
#بخشسوم
فقط همین اندازه از جمعیتِ حاضر در نجف بگم که از ۴ونیم صبح که ساعت ورود ما به شهر نجف بود
برای یک "امین الله" خواندن کمتر از پنج دقیقه ای
حدود ۴ ساعت زمان نیاز داشتیم تا فقط گذری سری به حرم مولا بزنیم و دوباره مسیر رو برگردیم...
و نکته ای که جالب توجه هست
امسال و هرسال
این هست که
عراق، حقیقتا از تمام ظرفیتش برای پذیرایی از زوار استفاده میکنه،
تمام اونچه رو که داره به میان میآره...
از مالی گرفته تا مکانی...
چیزی
که امسال بیشتر
از سال های پیش منو متوجه خودش کرد،
پتو ها
موکتها
و انواع زیراندازهای حصیری و پارچهای
بود که در گوشه گوشه شهر
برای خوابیدن و استراحت کردن زوار
تدارک دیده شده بود.
همهی پارکها
فضاهای سبز شهرداری
پیادهراه ها
و حتی گوشه های دنجی از بعضی خیابانها
به نوعی فرشِ قدوم زوار شده بودن
تا ساعتی بیارامند و غبار خستگی از تن بزدایند!
و اما آفتاب داغ!
که همون لحظه اول سر برآوردنش از افق
آنچنان تابشِ داغ و تند و تیزی رو شروع کرد
انگار با تکتک ما پدرکشتگی داشت و به قصد کشت
داشت به صورت مون سیلی میزد...
🖊هانیه مویدی
اربعین ۱۴۰۲
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷
#برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab