💖عشق مجازی💖 شب اول تغییر خانه ام ,شبی بود که هرلحظه اش چیز غیرمنتظره ای میدیدم. خاله به افتخار ورودم کباب تابه ای بدون حتی یک قطره چربی ,درست کرده بود اما خبرنداشتم درخانه ی خاله خانم از غذاهای چرب وچیلی خبری نیست😢 بعدازشام ,خاله خانم گفت :قندک ,بپر برو تواتاق من لپ تاپم رابیار,دکمه ی مودم هم بزن روشنش کن. من:لب تاب😳😳حتی اسمشم نمیتونستم درست تلفظ کنم. خداییش من تا قبل ازاینکه پارسال داداشم بااولین حقوقش لپ تاپ,خرید,فکرمیکردم لپ تاپ,یک نوع کیف باکلاسه که آژیر داره 😂😂😂 حالا.....خاله خانم......لپ تاپ....😳😳😳 خدای من ,چقددد از دنیا عقبم هاااا ,بایدزیردست یک پیرزن هفتاد ,هشتادساله درس به روز بودن بگیرم😂😂 لپ تاپ خاله رابراش گذاشتم رو میز,همون جا منتظربودم ببینم چه جوری باهاش کارمیکنه. آخه برای داداش سپهر ,لپ تاپ=خط قرمزش بود ,از هفتاد فرسخی لپ تاپش,حق رد شدن نداشتیم تاچه برسه به نگاه کردنش هنگام کار😂 خاله خانم که متوجه سکوت عجیب من شده بود. گفت :خاله اگر لپ تاپ یاگوشی هوشمند داری ,اینجا وای فاش سرعتش عالیه,رمز وای فا رابهت بدم؟؟ گفتم :نه بابا من یه گوشی نوکیا ساده دارم که اونم بزور بابا برام گرفته,البته علاقه ای به فضای مجازی ندارم(حال من مثل اینه که گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده 😂). خاله:که اینطور,تامن ایمیلهایی راکه دکتر(کوروش جانش) برام فرستاده چک میکنم ,توهم برو کتابی,چیزی برداربخون,کلید کتابخونه داخل قفسهای وسطی هال تو.گلدون نقره,هست. برو دخترم اینجوربیکارنشین .. اه با این حرفش نذاشت بمونم وسراز لپ تاپه دربیارم😢 خاله میگفت:کوروش هرروز براش ایمیل میفرسته وهفته ای,یکبارهم تماس تصویری ,اینترنتی دارن... من:تماس اینترنتی,تصویری!!!!😳😳 کوروش ,این پیر پسر خاله هم عجب خاله رامدرنیته کرده هااا فقط نمیدونم اون وردنیا باپنجاه سال سن ,چراهنوز ازدواج نکرده والاااا یه کتاب برداشتم رفتم روتختم دارز کشیدم... چقدنرمه ...به به....😊 کاش زودتر فریده ازدواج کرده بود هاااا ولی خبرنداشتم یکروز این آرامش خانه خاله برام مثل جهنم سوزان میشه... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren